ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
گزینش هرمزد به ولیعهدی
وقتی نوشیروان به هفتادوچهار سالگی رسید به یاد مرگ افتاد .
او شش پسر داشت که همه با فرهنگ و دانش و رادمرد بودند . از همه بزرگتر و خردمندتر هرمزد بود شاه کارآگاهانی گمارد تا او را زیر نظر بگیرند تا هرکار خوب و بدی که می کند به او خبر دهند . شاه به بوذرجمهر گفت که سن من بالا رفته است و موی و ریشم سفید گشته است و باید به فکر جانشین باشم . فکر می کنم هرمزد از همه بهتر است . به موبدان بگو که او را بیازمایند . انجمنی تشکیل شد و موبدان سؤالات زیادی از هرمزد پرسیدند و هرمزد به پرسشها پاسخ داد . کسری از حاضرجوابی هرمزد شاد گشت و به او آفرین گفت . پیمانی نوشته شد و در آن تاج و تخت را بعد از کسری به هرمزد سپردند .
اندرز نوشیروان به هرمزد
نکو بشنو و بر دلت نقش کن
مگر زنده ماند دلت زین سخن
بدان ای پسر کاین جهان بی وفاست
پر از رنج و تیمار و درد و بلاست
میدانی که من از بین شش پسرم تو را برای سلطنت برگزیدم . پدرم هشتاد ساله بود که مرا به جانشینی برگزید و اینک من در هفتادوچهار سالگی این کار را کردم . امیدوارم همیشه خرم و شاد باشی اگر مردم از دستت ایمن باشند خودت هم همیشه شاد خواهی بود . سعی کن همیشه بردبار باشی که تندی کردن زیبنده شهریار نیست . هیچگاه گرد دروغ نگرد که بدبخت میشوی . در هیچ کاری شتاب مکن . نیکی کن و با نیکان همراه باش . به پروردگار پناه ببر تا راهنمای تو باشد . به هنرمندان توجه کن . با بداندیشان مبارزه کن . با دانایان مشورت کن . اجازه نده زیردستانت بی نوا و محتاج باشند . غم درویش را غم خود بدان . اگر به پندهای من عمل کنی همیشه سرافراز خواهی بود . وقتی من از این جهان رفتم در جایی که رفت و آمد نباشد بر مزار من کاخی بساز . با مشک و کافور تن مرا بشویید و با جامه زربفت بپوشانید و با نشان پادشاهی و گنجینه عاج و تاج مرا بیارایید و تا دو ماه از بزم و شادی دوری کنید .
هیچ جای این شهر
از یادت در امان نیستم
حتی به کوچه ی علی چپ
که می روم !
این همه آشفته حالی . این همه نازک خیالی
ای به دوش افکنده گیسو . از تو دارم . از تو دارم
این غرور و عشق و مستی . خنده بر غوغای هستی
ای سیه چشم و سیه مو . ازتو دارم . از تو دارم
این تو بودی کز ازل . خواندی به من درس وفا را
این تو بودی کآشنا کردی به عشق . این مبتلا را
من که این حاشا نکردم . از غمت پروا نکردم
دین من . دنیای من . از عشق جاویدان تو رونق گرفته
سوز من . سودای من . از نور بی پایان تو رونق گرفته
این همه آشفته حالی . این همه نازک خیالی
ای به دوش افکنده گیسو . از تو دارم . از تو دارم
من . خود . آتشی که مرا داده رنگ فنا میشناسم
من . خود . شیوه نگه چشم مست تو را میشناسم
دیگر ای برگشته مژگان . از نگاهم رو نگردان
دین من . دنیای من . از عشق جاویدان تو رونق گرفته
سوز من . سودای من . از نور بی پایان تو رونق گرفته
این همه آشفته حالی . این همه نازک خیالی
ای به دوش افکنده گیسو . از تو دارم . از تو دارم
خداحافظ نگو وقتی
هنوز در گیر چشماتم
خدا حافظ نگو وقتی ....
تا هر جا باشی همراتم
سراپا اگر زرد پژمرده ایم
ولی دل به پاییز نسپرده ایم
چو گلدان خالی ، لب پنجره
پر از خاطرات ترک خورده ایم
اگر داغ دل بود ، ما دیده ایم
اگر خون دل بود ، ما خورده ایم
اگر دل دلیل است ، آورده ایم
اگر داغ شرط است ، ما برده ایم
اگر دشنه ی دشمنان ، گردنیم !
اگر خنجر دوستان ، گرده ایم !
گواهی بخواهید ، اینک گواه :
همین زخمهایی که نشمرده ایم !
دلی سربلند و سری سر به زیر
از این دست عمری به سر برده ایم
قیصر امین پور
قال رسول الله صلی الله علیه و آله :
اِنَّ هذَا القُرآنَ مَأدَبَةُ اللهِ فَتَعَلَّموا مَأدَبَتَهُ مَا استَطَعتُم .
این قرآن ادبستان خداوند است پس تا آنجا که می توانید از این ادبستان بیاموزید.
مجمع البیان 1/16