زندگینامه :
«حکیم ابوالقاسم فردوسی» در سال ۳۲۹ هجری درروستای طابران«طبران» طوس به دنیا آمد. پدرش از دهقانان طوس بود که ثروت و موقعیت قابل توجهی داشت. فردوسی در جوانی با درآمدی که از املاک پدرش به دست می آورد، به کسی محتاج نبود؛ اما بتدریج، آن اموال را از دست داد و به تهیدستی گرفتار شد.
وی از همان زمان که به کسب علم و دانش می پرداخت، به خواندن داستان هم علاقه مند شد و به تاریخ و اطلاعات مربوط به گذشته ایران عشق می ورزید. همین علاقه به داستانهای کهن بود که او را به فکر انداخت تا شاهنامه را به نظم در آورد. چنان که از گفته خود او بر می آید، مدتها در جستجوی این کتاب بوده و پس از یافتن نسخه اصلی داستانهای شاهنامه، نزدیک به سی سال از بهترین ایام زندگی خود را وقف این کار کرده است. او در این باره می گوبد:
بسی رنج بردم بدین سال سی
عجم زنده کردم بدین پارسی
پی افکندم از نظم کاخی بلند
که از باد و باران نیابد گزند
بناهای آباد گردد خراب
ز باران و از تابش آفتاب
فردوسی در سال ۳۷۰ یا ۳۷۱، به نظم در آوردن شاهنامه را آغاز کرد و در اوایل این کار، هم خود او ثروت و دارایی قابل توجهی داشت و هم برخی از بزرگان خراسان که به تاریخ باستان ایران علاقه داشتند، او را یاری می کردند. ولی به مرور زمان و پس از گذشت سالها، در حالی که فردوسی بیشتر شاهنامه را سروده بود، دچار فقر و تنگدستی شد.
اَلا ای برآورده چرخ بلند
چه داری به پیری مرا مستمند
چو بودم جوان برترم داشتی
به پیری مرا خوار بگذاشتی
به جای عنانم عصا داد سال
پراکنده شد مال و برگشت حال
فردوسی نیز مانند بابک سعی در بازگشت آیین زرتشت و زبان پارسی به ایران داشت. با این تفاوت که فردوسی قصد داشت با قلمش به مردم یادآوری کند که چه بودند و حال چه شدند. او توانست با قلم و سرشت زیبای خود، زبان پارسی را به مردم بازگرداند، اما به دلیل برخی از شعرهایش، مورد خشم خلیفه وقت قرار گرفت. فردوسی و بابک تلاش بسیاری کردند تا به ایرانیان، هویت راستین شان را یادآور شوند. فردوسی تا حدودی موفق بود و توانست با شاهنامه، زبان پارسی را به ایران زمین بازگرداند، ولی بابک نتوانست به هدفش برسد.
بر خلاف آنچه که مشهور است، فردوسی سرودن شاهنامه را تنها به دلیل علاقه شخصی و حتی سالها قبل از آن که سلطان محمود به سلطنت برسد، آغاز کرد؛ اما چون در طی این کار، بتدریج ثروت و جوانی را از دست داد، به فکر افتاد که آن را به نام پادشاه بزرگی درآورد و با این تصور که سلطان محمود، قدر او را خواهد شناخت، شاهنامه را به نام او کرد و راه غزنین را در پیش گرفت. اما سلطان محمود که بیش از تاریخ و داستانهای پهلوانی، به اشعار ستایش آمیز شاعران علاقه داشت، قدر سخن فردوسی را ندانست و او را چنانکه شایسته اش بود، تشویق نکرد.
علت اینکه شاهنامه مورد پسند سلطان محمود واقع نشد، درست معلوم نیست. برخی گفته اند که به سبب بدگویی حسودان، فردوسی نزد سلطان محمود به بی دینی متهم شد. در حقیقت، ایمان فردوسی به شیعه- که سلطان محمود آن را قبول نداشت- هم به این موضوع اضافه شد و از این رو، سلطان به او بی اعتنایی کرد.
برخی از شاعران دربار سلطان محمود نسبت به فردوسی حسادت ورزیده و داستانهای شاهنامه و پهلوانان قدیم ایران را در نظر سلطان محمود، پست و ناچیز جلوه داده بودند. به هر حال، سلطان محمود، شاهنامه را بی ارزش دانست و از رستم به زشتی یاد کرد و بر فردوسی خشمگین شد و گفت :
«شاهنامه خود هیچ نیست، مگر حدیث رستم؛ و اندر سپاه من، هزار مرد چون رستم هست».
فردوسی از این بی اعتنایی سلطان محمود برآشفت و چندین بیت در هجو سلطان محمود گفت و سپس از ترس مجازات، غزنین را ترک کرد و مدتی در شهرهای هرات، ری و طبرستان متواری بود و از شهری به شهر دیگر می رفت، تا آنکه سرانجام در زادگاه خود «طوس» درگذشت. فردوسی را در شهر «طوس» و در باغی که متعلق به خودش بود، به خاک سپردند.
در تاریخ آمده است که چند سال بعد، سلطان محمود از رفتاری که با آن شاعر آزاده کرده بود، پشیمان شد و به فکر جبران گذشته افتاد و فرمان داد تا ثروت فراوانی را برای او از غزنین به طوس بفرستند و از او دلجویی کنند. اما روزی که هدیه سلطان را از غزنین به طوس می آوردند، جنازه شاعر را از طوس بیرون می بردند. از فردوسی تنها یک دختر به جا مانده بود که او نیز هدیه سلطان محمود را نپذیرفت.
جنازه فردوسی اجازه دفن در گورستان مسلمانان را نیافت. منابع مختلف، علت دفن نشدن او در گورستان مسلمانان را مخالفت یکی از دانشمندان متعصب طوس دانستهاند.
شاهنامه نه تنها بزرگترین و پرمایه ترین مجموعه شعر به جا مانده از عهد سامانی و غزنوی است، بلکه مهمترین سند عظمت زبان فارسی و بارزترین مظهر شکوه و رونق فرهنگ و تمدن ایران باستان و خزانه لغت و گنجینه ادبـیات فارسی به شمار می رود.
فردوسی طبع لطیفی داشت، سخنش از طعنه، هجو، دروغ و چاپلوسی به دور بود و تا جایی که می توانست از به کار بردن کلمه های غیر اخلاقی خودداری می کرد. او در وطن دوستی، سری پر شور داشت؛ از این رو، به داستانهای کهن و تاریخ و سنن قدیم عشق می ورزید و از تورانیان و رومیان و اعراب - به دلیل صدماتی که بر ایران وارد آورده بودند - نفرت داشت.
ویژگیهای هنری شاهنامه شاهنامه نگاهبان راستین سنتهای ملی و شناسنامه قوم ایرانی است. شاید بدون وجود این اثر بزرگ، بسیاری از عناصر مثبت فرهنگ آبا و اجدادی ما در طوفان حوادث تاریخی نابود می شد و اثری از آنها به جا نمی ماند. فردوسی شاعری معتقد و مومن به ولایت معصومین علیهم السلام بود و خود را بنده اهل بیت نبی و ستاینده خاک پای وصی می دانست و تاکید می کرد که:
گرت زین بد آید، گناه من است
چنین است و آیین و راه من است
بر این زادم و هم بر این بگذرم
چنان دان که خاک پی حیدرم
فردوسی با خلق حماسه عظیم خود، دو فرهنگ ایران و اسلام را به بهترین شکل ممکن در هم آمیخت. اهمیت شاهنامه تنها در جنبه ادبی و شاعرانه آن خلاصه نمی شود و پیش از آن که مجموعه ای از داستانهای منظوم باشد، تبار نامه ای است که بیت بیت و حرف به حرف آن، ریشه در اعماق آرزوها و خواسته های جمعی ملتی کهن دارد؛ ملتی که در همه ادوار تاریخی، نیکی و روشنایی را ستوده و با بدی و ظلمت در ستیز بوده است.
شاهنامه از حدود شصت هزار بیت تشکیل شده و دارای سه دوره اساطیری، پهلوانی و تاریخی است. شاهنامه روایت نبرد خوبی و بدی است و پهلوانان، جنگجویان این نبرد دائمی در هستی اند. جنگ کاوه و ضحاک ستمگر، کین خواهی منوچهر از سلم و تور، مرگ سیاوش با دسیسه سودابه و . . . همه حکایت از این نبرد و ستیز دارد.
دیدگاه فردوسی و اندیشه حاکم بر شاهنامه همیشه پشتیبان خوبیها در برابر ستم و تباهی است. ایران که سرزمین آزادگان به شمار می رود، همواره مورد آزار و اذیت همسایگانش قرار می گیرد. زیبایی و شکوه ایران نیز آن را در معرض رنجها و سختیهای گوناگون قرار می دهد و از این رو، پهلوانانش با تمام توان به دفاع از هستی این کشور و ارزشهای ژرف انسانی مردمانش بر می خیزند و در این راه، جان خود را نیز فدا می کنند. برخی از پهلوانان شاهنامه، نمونه متعالی انسانهایی هستند که عمرشان را به تمامی در اختیار همنوعان خود قرار داده اند؛ پهلوانانی همچون فریدون، سیاوش، کیخسرو، رستم، گودرز و طوس از این دسته اند. شخصیتهای دیگری نیز همچون ضحاک و سلم و تور، وجودشان آکنده از فتنه گری، بدخویی و تباهی است. آنها ماموران اهریمنند و قصد نابودی و تباهی در کار جهان را دارند.
قهرمانان شاهنامه ستیزی همیشگی با مرگ دارند و این ستیز، نه رویگردانی از مرگ است و نه پناه بردن به کنج پارسایی؛ بلکه پهلوان در رویارویی و درگیری با خطرهای بزرگ، به جنگ مرگ می رود و در حقیقت، زندگی را از آغوش مرگ دور می سازد.
بیشتر داستانهای شاهنامه، فانی بودن دنیا را به یاد خواننده می آورد و او را به بیداری و درس گرفتن از روزگار رهنمون می سازد، با وجود این، آنجا که زمان بیان سخن عاشقانه می رسد، فردوسی به سادگی و با شکوه و زیبایی خاص خود، موضوع را می پروراند.
تصویرسازی تصویرسازی در شعر فردوسی جایگاه ویژه ای دارد. شاعر با تجسم رخدادها و ماجراهای داستان در پیش چشم خواننده، او را همراه با خود به متن حوادث می برد؛ گویی خواننده، داستان را بر پرده سینما به تماشا نشسته است. تصویرسازی و تخیل در اثر فردوسی چنان محکم و متناسب است که حتی بیشتر توصیفهای طبیعی درباره طلوع، غروب، شب، روز و . . . در شعر او حالت و تصویری حماسی دارد و ظرافت و دقت حکیم طوس در چنین نکاتی، موجب هماهنگی جزیی ترین امور در شاهنامه با کلیت داستانها شده است. چند بیت زیر در توصیف آفتاب آمده است:
چو خورشید از چرخ گردنده سر
برآورد بر سان زرین سپر
پدید آمد آن خنجر تابناک
به کردار یاقوت شد روی خاک
چو زرین سپر برگرفت آفتاب
سرجنگجویان برآمد ز خواب
و این هم تصویری که شاعر از رسیدن شب دارد:
چو خورشید تابنده شد ناپدید
شب تیره بر چرخ لشگر کشید
موسیقی موسیقی از عناصر اصلی شعر فردوسی به شمار می رود. انتخاب وزن متقارب که هجاهای بلند آن کمتر از هجاهای کوتاه است، موسیقی حماسی شاهنامه را چند برابر می کند. فردوسی علاوه بر استفاده از وزن عروضی مناسب، با به کارگیری قافیه های محکم و هم حروفیهای پنهان و آشکار، انواع جناس، سجع و دیگر صنایع لفظی، تأثیر موسیقایی شعر خود را تا حد ممکن افزایش می دهد. اغراقهای استادانه، تشبیهات حسی و نمایش لحظه های طبیعت و زندگی، از دیگر ویژگیهای مهم شعر فردوسی است.
برآمد ز هر دو سپه بوق و کوس
هوا نیلگون شد، زمین آبنوس
چو برق درخشنده از تیره میغ
همی آتش افروخت از گرز و تیغ
هوا گشت سرخ و سیاه و بنفش
ز بس نیزه و گونه گونه درفش
از آواز دیوان و از تیره گرد
ز غریدن کوس و اسب نبرد
شکافیده کوه و زمین بر درید
بدان گونه پیکار کین کس ندید
چکاچاک گرز آمد و تیغ و تیر
ز خون یلان دشت گشت آبگیر
زمین شد به کردار دریای قیر
همه موجش از خنجر و گرز و تیر
دمان بادپایان چو کشتی بر آب
سوی غرق دارند گفتی شتاب
سرچشمه داستانهای شاهنامه نخستین کتاب نثر فارسی که به عنوان یک اثر مستقل عرضه شد، شاهنامه ای منثور بود. این کتاب، چون به دستور «ابومنصور توسی» و با سرمایه او فراهم آمد، به «شاهنامه ابومنصوری» مشهور است و جزء تاریخ گذشته ایران به شمار می رود. اصل این کتاب از میان رفته و تنها مقدمه آن که حدود پانزده صفحه می شود، در برخی از نسخه های خطی شاهنامه موجود است. علاوه بر این، یک شاهنامه منثور دیگر به نام «شاهنامه ابوالموید بلخی» نیز قبل از شاهنامه ابومنصوری تألیف شده است، اما چون به کلی از میان رفته، نمی توان درباره آن اظهار نظر کرد.
پس از این دوره، در قرن چهارم، شاعری به نام «دقیقی» به نظم در آوردن داستانهای ملی ایران را آغاز کرد. دقیقی، زرتشتی بود و در جوانی، اشعاری در مدح برخی از امیران چغانی و سامانی سرود و جوایز گرانبهایی دریافت کرد. وی به دستور نوح بن منصور سامانی مأموریت یافت تا شاهنامه ابومنصوری را - که به نثر بود- به نظم در آورد. دقیقی بیش از هزار بیت از این شاهنامه را نسروده بود که کشته شد (حدود ۳۶۷ یا ۳۶۹ ﻫ.ق) و فردوسی، استاد و همشهری دقیقی، کار ناتمام او را دنبال کرد. از این رو، می توان شاهنامه دقیقی را سرچشمه اصلی فردوسی در سرودن شاهنامه دانست.
بخشهای اصلی شاهنامه موضوع این شاهکار جاودان، تاریخ ایران قدیم، از آغاز تمدن نژاد ایرانی تا سرنگونی حکومت ساسانیان به دست اعراب است که به سه دوره اساطیری، پهلوی و تاریخی تقسیم می شود.
دوره اساطیری این دوره از عهد کیومرث تا ظهور فریدون ادامه دارد. در این عهد، از پادشاهانی مانند کیومرث، هوشنگ، تهمورث و جمشید سخن به میان می آید. تمدن ایرانی در این زمان به وجود آمد. کشف آتش، جدا کردن آهن از سنگ و رشتن و بافتن و کشاورزی کردن و امثال آن، در این دوره صورت می گیرد. در این عهد، بیشتر جنگها داخلی است و جنگ با دیوان و سرکوب کردن آنها بزرگترین مشکل این عصر بوده است (برخی احتمال داده اند که منظور از دیوان، بومیان فلات ایران بوده اند که همواره با آریاییهای مهاجم، جنگ و ستیز داشته اند).
در پایان این عهد، ضحاک، دشمن پاکی و سمبل بدی به حکومت می نشیند، اما سرانجام، پس از هزار سال، فریدون به یاری کاوه آهنگر و با حمایت مردم، او را از میان می برد و دوره جدید آغاز می شود.
دوره پهلوانی دوره پهلوانی یا حماسی از پادشاهی فریدون شروع می شود. ایرج، منوچهر، نوذر و گرشاسب، به ترتیب، به تخت پادشاهی می نشینند. جنگ میان ایران و توران آغاز می شود. پادشاهان کیانی مانند کیقباد، کیکاووس، کیخسرو و سپس لهراست و گشتاسب روی کار می آیند. در این عهد، دلاورانی مانند زال، رستم، گودرز، طوس، بیژن، سهراب و امثال آنان ظهور می کنند.
سیاوش پسر کیکاووس، به دست افراسیاب کشته می شود و رستم به خونخواهی او، به توران زمین می رود و انتقام خون سیاوش را از افراسیاب می گیرد. در زمان پادشاهی گشتاسب، زرتشت پیغمبر ایرانیان ظهور می کند و اسفندیار به دست رستم کشته می شود. مدتی پس از کشته شدن اسفندیار، رستم نیز به دست برادر خود «شغاد» از بین می رود و سیستان به دست «بهمن» پسر اسفندیار با خاک یکسان می گردد و با مرگ رستم، دوره پهلوانی به پایان می رسد.
دوره تاریخی این دوره با ظهور بهمن آغاز می شود و پس از بهمن، همای و سپس داراب و دارا پسر داراب به پادشاهی می رسند. در این زمان، اسکندر مقدونی به ایران حمله می کند و دارا یا همان داریوش سوم را می کشد و به جای او بر تخت می نشیند. پس از اسکندر، دوره پادشاهی اشکانیان در ابیاتی چند بیان می گردد و سپس ساسانیان روی کار می آیند و آنگاه، حمله عرب پیش آمده و با شکست ایرانیان، شاهنامه به پایان می رسد.
از زمان دفن فردوسی، آرامگاه او چندین بار ویران شد. در سال ۱۳۰۲ قمری به دستور «میرزا عبدالوهاب خان شیرازی»، والی خراسان، محل آرامگاه را تعیین کردند و ساختمانی آجری در آنجا ساختند. پس از تخریب تدریجی این ساختمان، انجمن آثار ملی به اصرار رئیس و نایب رئیسش، «محمدعلی فروغی» و «سید حسن تقیزاده»، متولی تجدید بنای آرامگاه فردوسی شد و با جمعآوری هزینه این کار از مردم (بدون استفاده از بودجه دولتی) که از ۱۳۰۴ هجری شمسی شروع شد، آرامگاهی ساختند که در سال ۱۳۱۳ افتتاح گردید. این آرامگاه به علت نشست ، در سال ۱۳۴۳ دوباره تخریب و تا سال ۱۳۴۷ بازسازی شد.
خشنوثره مزداهه اهورهه
یک رود به همپرسی دریا رفته است
آزاد و سبکبال به فردا رفته است
ارزنده ترین روان یک ایرانی
زرتشت به دیدار اهورا رفته است
(کارن خسروانی)
درود بر شما دوست گرامی ام فریناز
روز خور به دی ایزد، سالگرد جان باختگی اشو زرتشت وخشور پاک آریایی ی مان در راه اشا( راستی) و ایران است. به همه ی هم کیشان زرتشتی و همه ی آزادگان و اشونان گیتی این روز را جَشَن باد می گویم و امیدوارم راه پوی نیکی برای آن آموزگار پاک راستی باشیم( ایدون باد و ایدون تَرَج بادا)
با یک ترانه نذر پیامبرم اشو زرتشت به روزم
با شاخه ای برسم و اشم وهو گویان تورا چشم در راهم[گل].
درود دوست گلم فریناز
ببخشید جسارت می کنم اما زادگاه استاد امش اوروان فردوسی بزرگ رو گمانم یک واک جا انداخته اید
نام روستا تابران(طابران) از ناحیه باژ است
بازم ببخشید
دوست خوبم تشکر از راهنمایی شما . البته در بعضی متون طابران و در بعضی طبران هم آمده است . ا
از توجه شما سپاسگذارم .
سپاسدارم که پیوند دادید
اما من در حال دگرگونی هستم در تارنما تازه ام چشم افزون می کنم
راستی سپاسگزار اینگونه نیست؟
خواهشدارم تایید نفرمایید این پیام را
بی حواسی من را ببخشید . وقتی کلی کار را باید با هم انجام دهم اینطوری میشه دیگه !
با عرض سلام و ادب;
مرسی از این مطالب زیبا!
یه سوالی برام مطرح شده ، ریشه ی این نام گذاری به عنوان لقب حکیم :(فردوسی) از کجا نشات میگیره و آیا ربطی به شهر فردوس استان خراسان داره؟!
ممنون میشم اگ اطلاعاتی در این مورد دارید منتشر کنید، مرسی.
سلام جناب میلادی عزیز . سوال جالبی کردی . من مطالعاتی در زمینه ریشه شناسی کلمات ندارم اما این سوال را با یکی از دوستان در وبلاگش مطرح کردم . شاید جواب داد . ممنون از توجه شما .
خیلی جالب بود من بعضی چیزا شو نمی دونستم عزیزم بازم بهم سر بزن
ممنون که سرزدی. حتماً میام
به نام خدا -1- بزرگترین لغزش جا افتاده ، زمان زندگی فردوسی است که با برهان های استوار می توان نشان داد که دستکم یک سده (صده ) پیش از محمود غزنوی می زیسته، در زمانی میان صفاریان و سامانیان و بی گمان ( پیر صالح دهقان) در شعر رودکی کسی جز فردوسی نیست که در زمان جوانی رودکی ،فرزانه ای کهنسال در دربار سامانی بوده اما چون فردوسی دست اندرکار پروژه کلان میهن پرستانه( به نظم آوردن خوتاینامگ (شناسنامه ملی ایران )) بوده و زمانه سراسر پراز بدخواه و دشمن ایران و دشمن شیعیان علی(ع) بوده به ناگزیر باید این پهلوان میدان فرهنگ در گمنامی و بی نام و نشانی ودرتقیه کارش را انجام می داده تا پروژه ملی سرایش شاهنامه نافرجام نماند و جان خودش هم آماج کینه و گزند بد اندیشان و اهریمنان ضد ایران و ضد شیعه قرار نگیرد ! پس ناچار در گمنامی کار بزرگ را به سرانجام می رساند از این رو زمان زندگیش دستخوش تحریف شد ! که اگر از این کار بزرگ خلیفگان اهریمن و مزدوران تورانی شان بویی می بردند تکه بزرگش گوش اش بود و اثر از این شاهکار فرهنگی برجا نمی ماند! و چون هر اثر فرهنگی برای برجا ماندن و پخش شدن ناگزیر باید از ممیزی دیوان خانه حکومتی می گذشته و ثبت می شده تا برنیافتد و محو نشود بناچار میهن پرستان دوستدار شاهنامه پس ازمرگ فردوسی سپری شدن روزگار خوش صفاری و سامانی و روی کار آمدن محمود غزنوی سرسپرده و مزدور خلیفه بغداد از سر ناچاری و برای راضی کردن ممیزی دیوان غزنوی چند بیت من درآوردی و ساختگی در ستایش محمود غزنوی و خلفای تازی افزودند تا از ممیزی دیوان غزنوی بگذرانند واصل شاهنامه برای آیندگان باز ماند، باشد که دارندگان خرد و هوش خود از روی منش و مشی روشن فردوسی در سراسر شاهنامه ازجمله ستایش یغمبرخدا(ص)وجانشین راستین اش مولاعلی وزهرا(س)و11 فرزند ش امامان معصوم (ع) و بیزاری جستن آشکار از دشمن علی و غاصب حق علی که همان بدخواه یزدگردسوم و تازنده به خاک ایران هم هست . بیت های به ناچار الحاق شده را باز شناسند وسره را از ناسره تمییز دهند در معتبر ترین کتاب های تاریخ مثل تاریخ بیهقی اشاره شده که محمود غزنوی جنایتکار مزدور خلیفه بغداد ، در همان آغاز کارش ، مردم شهر ری (تهران ) را به جرم شیعه بودن ، شاهنامه خوانی و بازی چترنگ به خاک و خون کشید!پس پایان سرایش شاهنامه باید دستکم یک سده(یک قرن) قبل از از روی کار آمدن محمود غزنوی آغاز شده باشدکه در سراسر کشور نسخه برداریها شده باشد که فراگیری خوانش آن میان مردم کوی و برزن شهر های ایران اینچنین خلیفه ضد ایرانی بغداد را پریشان کند تا برای سرکوبی شیعیان ری و بهانه محمودغزنوی جنایتکار را برانگیزاند !و بی گمان بنیاد پروژه کلان میهن پرستانه سرایش شاهنامه(خوتاینامگ =شناسنامه ملی ایران) از صفاری ها آغاز ودر روزگار سامانی ها به پایان و فرجام رسیده است و پیری فردوسی معاصر جوانی رودکی بوده وفردوسی توسی درهمان فرمانروایی سامانیان چشم از جهان فروبسته اما از بد روزگاروبیم گزندرسانی بدخواهان در گمنامی و ناشناسی و کاملاًسری زیسته است و رودکی جواندر چکامه گزارش دربار سامانی از او با نام رمزی ومستعار(( پیر صالح دهقان )یاد کرده است !آری در روزگاری که شده بر بدی دست دیوان دراز، به ناچار زنیکی نرفتی سخن جز به رمز و راز !
دوست عزیز از ابراز نظر جالبت ممنونم .
این مطلب در خور پژوهشی عمیق با نظارت اساتید است .
اما آنچه که اکثر اساتید بر آن متفق هستند تقارن زندگی فردوسی با زمان محمود غزنوی است . از لطفتان سپاسگزارم.
ممنون من برای تحقیق از این سایت استفاده کردم ممنون از سایت خوبتون
لطف داری عزیزم . موفق باشی
درشاهنامه چیزی راجع به عرب ها نوشته نشده مخصوصا زمان عمر که هم دوره فردوسی بودند و همچنین اهل بیت اینو میشه مشخص کنید چون تو منابع اصلیشم نیست که چرا یه عده میخوان بگن حتما فردوسی مسلمون بوده و ارادت به اسلام و اهل بیت و این حرفها و حتی یه سری بیت ساختگی هم در این راستا ساختن و به فردوسی نسبت دادند. کلا فردوسی به دین و آیین مذهبی کاری نداشت هر چند خودش ایزد را ستایش میکند ولی به اعراب به چشم جنگ طلب و متجاوز نگاه میکند که خدایشان را غیر از خدای ایرانیان میدانند.درحالیکه آنموقع اسلام سنی و شیعه نداشت اعراب هم یکی عمر با حسین فرقی نداشت و اهل بیت و ... به هر حال اسلام گراهای تند در ایران تاکید دارند فردوسی رو بچسبونن به اسلام و اهل بیت و حتما چند وقت دیگه ام میگن چندتا بیتم برای علی اصغر گفته!!!!
عالی
سپاس
سلام.خسته نباشی.
خیلی عالی بود.
واقعا"
لذت بردم.
درود بر شما.....
سپاس
شعرهای شاهنامه فردوسی عالی است.
بله همینطوره دوست گرامی.
شاهنامه داستان است و داستان به معنی افسانه نیست،داستان یعنی بیان رویداد هااز روی داد بدون کم وزیاد کردن وتغییروتحریف.
تقسیم بندی کردن شاهنامه به دوره های اساطیری و پهلوانی و تاریخی درست نیست چون تمام آن داستان است.
برای درک شاهنامه باید زبان ایرانی را درست بدانید،برای نمونه باید بدانید هوشنگ یعنی خانه ی خوب و فریدون یعنی سه شاخه شدن تا درک کنید منظور از پادشاهی هوشنگ دوره ایست که مردم خانه ساختند تا بردیو که دراین داستان سرماست چیره شوند(هنگامی که انسان خانه ساخت سرما دیگر موجب مرگ و میر بسیار نمی شد) و پادشاهی فریدون دوره ایست که ساکنان این سرزمین سه دسته شدند و دوگروهشان ازاین جا کوچ کردند.
دوست گرامی
ممنون از نظرات ارزشمندتون.
به نظر اکثر ادبا شاهنامه ترکیبی از افسانه و تاریخ است.
سپاس
با درود فراوان
من خیلی علاقه دارم از واژه های پارسی بیش تر استفاده کنم و جشن های اصلی رو بشناسم با اصول خودش اگه یه سایت یا تالار گفت و گو یا هر چیزی در این خصوص بود ممنون میشم بفرستید به ایمیلم (من هنوز بچه ام )
چشم.
دردود بر شما دوست گرامی
با تشکر از وبلاگ بسیار پر محتوای شما اینجانب برای بحث و تبادل نظر درباره ی فردوسی رد کلاس های برگزار شذه در دانشگاه از مطالب شما استفده کردم.
و موافقت های بسیاری با نظرهایی که درباره ی نوع و شیوه ی زندگی فردوسی و نگارش شاهنامه داده بودید شد
راستی خوشحال میشم به وبلاگ منم سر بزنید.
خوشحالم که مطالب من به دردتون خورد .
خدمت میرسم.
خیلی عالی بود بسیار به دردم خورد
خوشحالم.
ممنون دوستان آریای مطالب جالبی اینجا به بحث و کفتکو کذاشته میشه و با شناخت هر جه بیشتر فردوسی تاریخ ایران هم بیشتر برامون روشن میشه بسیار خوشحالم که هنوز ایرانی های عزیزی هستند که به شناخت هرجه بیشتر کشورمان کمک میکنند، خسته نباشید دوستان
سپاس از نظر لطفت.
تشکر
سپاس
درود بر همه ی دوستان.من با شاهنامه از سالهای دور آشنا هستم .بخش هایی از شاهنامه را هم حفظ کردم که در هر فرصتی آن را برای دیگران به شکل نقالی بازگو میکنم.خوشحالم که به جمع شمایان پیوستم.
یک پرسش دارم: چطور میشه بخشی از یک بیت را نوشت و بعد کل داستان مربوط به آن را "سرچ" کرد؟ سپاسگزارم
درود دوست گرامی
شما در این وبلاگ برای دیدن مطالب باید بر روی "لیست کامل عناوین یادداشتها" کلیک کنید و مطلب مورد نظرتان را پیدا نمایید.
اما آن سرچی که مورد نظر شماست امکان پذیر نیست.
عالی بود÷
ممنون.
فردوسی سرودن شاهنامه رااز چه سنی آغاز کرد؟
40 سالگی.
فردوسی شاهنامه را به چه کسی هدیه کردو او چه برخوری با شاعر کرد؟ فردوسی درچه سنی ،دارفانی راوداع یافت؟
درود بر شما
جواب سوالت با یه جستجوی ساده پیدا میشه.
محمود غزنوی.
ارزشی برای آن قائل نشد.
حدود 85 سالگی .
خانم فریناز جلالی معلم ما یه سوالی داده بو د که نوشته بود کدام یک کنایه است ؟
شکر نعمت نعمتت افزون کند
من کنایه ای نمی بینم.
ضرب المثلی است به معنی اینکه انسان باید قدردان نعمتهای خدا باشد
مگه میشه خودتو ایرانی بدونی و فردوسی رو دوست نداشته باشی؟!
من هرگاه بیتی از شاهنامه میشنوم؛ ناخودآگاه ، حس دلیری بم دست میده. خداییش با اون همه ویرانی که اعراب در آثار ملی ایران پدید آوردن، اگه فردوسی نبود ما هرگز نمیدونستیم پیش از این چه بودیم و اون وقت هر رختی که از بیگانه بمون داده میشد رو چشم بسته میپوشیدیم
روحش شاد
راهش پیگیر
سپاس از همراهی شما بانوی ایران دوست.
فردوسی بزرگ یک ایرانی وایران پرست به تمام معنی بود. ایشان زبان پارسی را از زبان تازیان نجات داد و رهاند. زمانی که ایشان زندگی می کردند مردم ایران حتی حق نداشتند به زبان مادری خود هم سخن بگویند ودلیل اینکه نام همه دانشمندان بزرگ ایران همچون خواجه نصیرالدین طوسی و... تازی یا عربی است هم همین است. کتاب شاهنامه فردوسی ارزشمندترین گتاب ایرانیان است. چون زبان فارسی را زنده کرد
بله . همینطوره دوست گرامی.
روحش شاد.
ممنون
خواهش می کنم
زیاد خوب نبود
طابران و طوس نیست، تابران و توس
ممنون از تذکرتون.
اما به هر دو شکل مینویسند.
عرب هرکه باشد به من دشمن است .
سلام
من عاشق فردوسی می خواستم بدونم چطور با آیین زرتشتی آشنا شویم ممنون
درود
من اطلاعات زیادی ندارم جز اینکه میتوانید کتاب اوستا را اینترنتی دانلود کنید.
درود زمانی که زبان دربار وقت در حال ترکی شدن بود و زبان دیوان وقت در حال عربی شدن بود دهگانزاده طوسی گرد فراموشی پارسی را از چهره مظلوم تاریخ سرزمین اهورایی زدود روحش شاد مواظب خودتان باشید سپاس و بدرود
سپاس
واقعا دستتون درد نکنه ، یه تحقیق کامل شد
ممنون کی باید هوست ایرای پیدابشه
فردوسی مایه افتخار ایران وایرانی وایران زمین است یک ایرانی به تمام معنا که اکنون ما فارسی صحبت کردن خود را مدیون این شاعر بزرگوار هستیم من داستان های اساطیری شاهنامه را خیلی دوست دارم
عالی بود . ممنون
خواهش می کنم
فردوسی یه پولی از دربار محمود غزنوی که ترک تبار بوده گرفته و یک سری دروغ رو، کتاب درست کرده و حتی افسانه هم نمیشه گفت خرافات هم نمیشه گفت داستان دروغینی نوشته که الان نمیدونم رو چه حسابی میگن تاریخ ایران رو فردوسی زنده کرد .واقعاً خام بودن انسان رو میرسونه .فردوسی به عنوان یه داستان نویس و شاعر برای ما قابل احترامه همین.اگر با این داستانها تاریخ کشور ساخته میشد الان آمریکا سوپر من و بت من و ایرون من ورمیو ژولیت و انواع مختلف این قهرمانارو کتابها و فیلماشو ساخته ولی تاریخش حساب نمیشه
این نظر شماست، مختارید هرجور مایلید فکر کنید.
موفق باشید.
نظر نیست واقعیت تاریخ هست تاریخ رو بخونین کاش فردوسی و امثال فردوسی به جای شعرو و ر گفتن میرفتن دنبال ریاضیات شیمی فیزیک یه چیزی اختراع میکردن اکتشاف میکردن که الان به دردمون بخوره شعر و شاعری هیچ تاثیری تو اقتصاد تو زندگی تو سیاست هیچ تاثیری نداره به درد هم نمیخوره کاش فردوسی و امثال فردوسی دیزل رو اختراع میکردن کاش کارخانه های صنعتی درست میکردن کاش برق رو اختراع میکردن جاذبه زمین رو کشف میکردن و امثال این ..
از نظراتتان استفاده بردم
کسی شما را مجبور نکرده که این مطالب را مطالعه کنید.
بروید و به کارهای مفیدتان برسید.
موفق باشید.
شمایی که این پیام رو گذاشتید،ابو علی سینا هم ایرانی بود و پدر علم طب شناخته میشه.چقدر از علمش بهره بردی که انتظار داشتی فردوسی یه کار دیگه میکرد.
خدا رو شکر افرادی هستند که قدر داشته هاشون رو بدونند و بهش افتخار کنند.
ابوعلی سینا که کتاباش همه به زبان عربی هست احتمالا عرب بوده چرا فارسی نمینوشته احتمالا فارسی دوست نداشته ولی میگن فارسی زبان علمی نبوده مال شعر شاعری بوده شایدم اصلا فارسی بلد نبوده
درود بر شما
زبان علمی در آن زمان عربی بوده است.
بوعلی سینا متعلق به همه کشورهای پارس زبان است.
راستی تا یادم نرفته بگم که بوعلی سینا متولد ازبکستان هست شهر بخارا حالا چطوری ایرانی در اومده خدا میدونه چیزی هم اختراع نکرده ولی دانشمند و اندیشمند بزرگی بوده
درود
بوعلی سینا متعلق به همه کشورهای پارس زبان است.
فارابی هم برای قزاقستان هست حالا چطوری ایران میگه مال ماست خدا میدونه یعنی افغانستان میتونه بگه فردوسی مال ماست چون پارس زبان بوده
درود بر شما
به نظر من این شخصیتها به همه کشورهای پارسی گو تعلق دارند.
ابوریحان بیرونی هم در ترکمنستان خوارزم بدنیا اومده در افغانستان فوت شده و مولوی در تاجیکستان یا شاید هم افغانستان متولد شده و در ترکیه فوت شده حالا افغانها و تاجیکها و قزاقها میتونن بگم این ها از سرزمینه ما هستن و افتخار سرزمین آنها ولی ایرانیا میگن نه اینا مال ماست اینجی واس ماست فقط یه رازی بچه ری بوده هم در ری زاده شده هم در ری فوت شده بچه تهرانم هست
ازبکستان زبانش ترکی قارلوق هست نه پارسی گذشته از اون این فارسی که الان شما ملاحظه میکنین از لحاظ نوشتاری عربی هست و پر از لغات بیگانه و مخصوصا لغات عربی و با پارسی قدیم متفاوت میباشد
درود
ما با کشورهای آسیای میانه اشتراکات فرهنگی زیادی داریم.از فرهنگ و آداب و رسوم گرفته تا شخصیتها و اساطیر و افسانه ها.
خیلییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی
عالیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی
بودددددددددددددددددددددددددددددددددددددددد
ممنونننننننننننننننننننننننننننننننننننننن
واقعا بدردم خورد
درود بر ایران و ایرانی
عالی بود من این مطالبو واسه درس ادبیات میخاستم
عالییییییییییی بودددددددددددد@@@@@@@@@$$$$$$$$^^^&&
ممنون
تشکر
خواهش می کنم.
به نام خدا
سپاس گذارم ازاین همه زحمت شما که این پیج زیبا و پر بار گذاشتین که بدونیم از کجا اومدیم خودمون روبشناسیم بدونیم چه راحت داریم معیارهامون ازدست میدیم تلنگر به من زد
سپاس خداوند محافظ شماباشد
ممنون از شما
سلطان محمود ازبک بود وترکان طبعشان به اعراب که خوی تاراج دارند نزدیک است بنابراین یک ترک هرگز ارزش شاهنامه را نمیفهمد اینکه ساخته اند ازین راه ارمغان محمود آمد وازونراه مرده فردوسی میرفت شایعه دوستداران محمود ازبک است تا ازو بتی بسازند
بوعلی فکرمیکنه چون ترکا هیچی ندارن باید ازفارسا بدزدن روسها که افغان رو گرفتن چون ترکا دستمال کش هستن شهرهاشو بین ترکها تقسیم کردند چون میدانند ترک جلوشون نمی ایسته ولی فارس میتونه محمود غزنوی قوی بود ولی هرگز جلو اعراب نایستاد ولی ابومسلم وبابک و آل بویه تا کمی قدرت گرفتند رفتندبا عرب جنگیدند بخارا مرو فاریاب و...فارس نشینه ولی دست ترکاست چون رامند
درود
به یاد داشته باشیم که حکیم ابوالقاسم فردوسی هم واره بر خرد ، خردمندی و خرد دوستی تاکید داشته است.
حضرت مولانا بر چگونگی انسان شدن و تشریح ابعاد آن می پردازد.
حافظ برکسب دانش ونظم دهی اندیشه و رفتار اصرار می ورزد.
سعدی هم واره تربیت انسان را مد نظر دارد.
عطار زمینه های ظهور و به کارگیری اندیشه و برانگیختن ان را ترسیم می نماید.
و نظامی در اندیشه یک جامعه بالنده است.
من از این مطالب برای تحقیق استفاده کردم. عالی بوددد
خوشحالم که مفید بود.