ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
پادشاهی پوران دخت
پادشاهی پوران دخت شش ماه بود . بالاخره دختری به نام پوران که از نژاد ساسان بود را یافتند و بر تخت نشاندند .
پوران دخت گفت : نمیخواهم کسی درویش بماند و همه را توانگر میکنم . از کشور بدخواهان را دور خواهم کرد و بر آئین شاهان رفتار میکنم . سپس پیروزخسرو را طلبید و به او گفت : به خاطر کاری که با شاه کردی باید مجازات شوی پس او را به کره اسبی بستند و به گردنش هم پالهنگی زدند و سواران با کمند کره را به تاختن تحریک کردند تا خون از بدن او روان شد و جان داد . بعد از شش ماه که از پادشاهی پوران گذشت بیمارشد و مرد .
رها کن ز چنگ این سپنجی سرای
که پر مایه تر زین ترا هست جای
پادشاهی آزرم دخت
پادشاهی آزرم دخت چهار ماه بود . دختر دیگری که بر تخت نشست آزرم بود . دستور داد تا کارها بر اساس سنت و عدالت اجرا شود . من با زیردستان به خوبی رفتار می کنم و اگر کسی گناهی کرد از گناهش میگذرم اما اگر کسی از پیمان من بگذرد او را به دار می آویزم . همه بر او آفرین گفتند و از ترک و روم و هند و چین برایش هدایا فرستادند اما بعد از چهار ماه او نیز مرد .
پادشاهی فرخ زاد
پادشاهی فرخ زاد یک ماه بود . از جهرم فرخ زاد را آوردند و شاه ایران نامیدند . او نیز گفت : من فرزند شاهان هستم و جز نیکویی و ایمنی در جهان نمیخواهم . هرکس راستی پیشه کند او را ارجمند میدارم .همه دوستان را گرامی میدارم و همه زیردستان چه دوست و چه دشمن همه در امانند . همه بر او آفرین کردند اما بعد از یکماه او نیز مرد . بدین صورت که بنده ای چون سرو سهی داشت که سیه چشم و زیبا بود . او عاشق پرستاری شد و به او پیغام داد اگر با من به جایی بیایی به تو پول زیادی میدهم . پرستار جواب نداد و نزد فرخ زاد جریان را تعریف کرد . فرخ زاد عصبانی شد و بند بر پای غلام بست و او را به زندان انداخت اما بعد از زمانی او را بخشید و بازگرداند . غلام به خاطر کینه ای که از او داشت زهر در شراب او ریخت و شاه بعد از یک هفته مرد .
چنین است کردار گردنده دهر
نگه کن کزو چند یابی تو بهر
درود فریناز
این ها هم چه کوتاه بود پادشاهیشان
ســـــــــــــلآم
ممنون که اومـــدین...حاجــــــت روا شین ایشالا
میلاد حضرت زینب(س) میـــــــــــــارک[لبخند][قلب][گل]
سلام فریناز عزیز
بسیار زیبا بود دوست خوب من
اینجا دیگه پایان نفس های سلسله ساسانیان است
دست مریزاد
شادباشی
ممنون نیره جان.
گنجشکی با عجله و تمام توان به آتش نزدیک می شد و برمی گشت!
پرسیدند : چه می کنی ؟
پاسخ داد : در این نزدیکی چشمه آبی هست و من مرتب نوک خود را پر از آب می کنم و آن را روی آتش می ریزم !
گفتند : حجم آتش در مقایسه با آبی که تو می آوری بسیار زیاد است و این آب فایده ای ندارد!
گفت : شاید نتوانم آتش را خاموش کنم ، اما آن هنگام که خداوند می پرسد : زمانی که دوستت در آتش می سوخت تو چه کردی؟
پاسخ میدهم : هر آنچه از من بر می آمد!...
زندگانی باهمین شوروهمین شبهاخوش است
باهمین بیش وهمین کمها خوش است
زندگی کردیم وشاکی نیستیم/بر زمین خوردیم وخاکی نیستیم
دور هستیم ازرفیقان ولی غافل از یاد رفیقان نیستیم
این قسمت از تاریخ ساسانیان از تاریک ترین نکات این سلسله ایرانیه ک واقعا جای تاسف داره چون زمینه هارو واسه راهیابی اعراب ب سرزمینمون باز کرد...
بله. کاملا درسته.
به عظمت ایران ، بلندى دماوند ، اصالت نوروز ، قدرت آرش ، شرافت کاوه ، غیرت بابک ، نجابت مازیار ، زیبایى شیرین ، عشق فرهاد ، شکوه جمشید ، عمر پرسپولیس ، منش کوروش،
پندارنیک ، گفتارنیک ، کردارنیک را از اهوراى پاک برایتان دراین نوروز سفید آرزو میکنم ....
پیشاپیش سال 93 بر شما مبارک ...
سپاس دوست گرامی
درود فریناز عزیزم
چقدر آشفته بازاری در زمان پایان سلسله ساسانیان بودش.
راستش از اینکه زنها اینقدر تو ایران ارجمند بودند که به پادشاهی هم می رسیدند برای من همیشه جالب بود و بهش افتخار هم می کنم.اما از اینکه مملت ما توی آن زمان به آشفتگی عظیمی دچار شده بود منو آزار میده.
دقیقاٌ من هم از اینکه خانمها به پادشاهی می رسیدندخیلی خوشم میاد. و نشان دهنده توجهی است که به حقوق زنان داشتند. کاش کمی از تمدن اون زمان را الان داشتیم.
نرگــس مردم فریبـی داشــت شــبنم می فروخــت
با همان چشمی که می زد زخم مرهم می فروخت
زنــدگــی چـــــون بـــرده داری پیــــر در بازار عمـــــر
داشت یوسف را به مشتی خاک عالم می فروخــت
زنــــدگــی این تاجـــر طمــاع ناخن خشــــک پیــــــر...
مرگ را همــچون شـــــراب ناب کم کم می فروخـت
در تمـــام ســــال هــای رفــــته بــر مــــا ، روزگــــار
شــــادمانی می خریــد از مـا و ماتـــم می فروخــت
مـــن گلــی پژمــرده بــودم در کنـــــار غنـچـــه هــــا
گل فروش ای کاش با آنها مــرا هــــم می فروخـــت
ف. نظری
یکی باید باشد
یکی که آدم را صدا کند
به نام کوچک اش صدا کند
یک جوری که حال آدم را خوب کند
یک جوری که هیچ کس دیگر بلد نباشد
یکی باید آدم را بلد باشد!
کجاست خانه من؟ هر چه هست اینجا نیست
یکی به ماه بگوید که راه پیدا نیست
غریب نیست به چشم من آسمان و زمین
ولی نه ...شهر و دیار من این طرفها نیست
نشسته گرد سفر روی شانه روحم
رفیق راه من این جسم بی سر و پا نیست
تمام شهر به تعبیر خواب سرگرمند
کسی معبر بیداری من اما نیست
کسی نگفت سوال جوابهایم را
به جمله ها خبری از چرا و آیا نیست
ز ریگ ریگ بیابان شنیده زخم زبان
حریف درد دل رود غیر دریا نیست
آدم وقـتی یـه حـس تکرار نشدنی رو
با یکی تجـربه مـیکـنه
دیگه اون حــس رو با کـس دیگه ای
نـمیـتونه تـجـربه کـنه
بـعـضی حــس هـا
خــاص و نــاب هـسـتـنـد
مـثـل بــعـضـی آدم هـا☻
مایه اصل ونصب درگردش دوران زر است
دائمأخون میخوردتیغی که صاحب جوهراست
دود اگربالا نشیندکسرشأن شعله نیست
جای چشم ابرو نگیردگرچه او بالاتر است
شصت وشاهد هر دو دعوای بزرگی میکنند
پس چراانگشت کوچک لایق انگشتراست
آهن وفولادازیک کوره میایندبرون
آن یکی شمشیرگردددیگری نعل خراست
گرببینی ناکسان بالانشینندصبرکن
روی دریاکف نشیند قعردریاگوهراست.
قوربونتون برم لطف می کنید
یاد نره بعدا تبریک بگیااا
چه جاااالب پادشاه زن؟؟؟!!!
دورد بر فیناز مهربان و فرهنگ دوست
درود
درود
طبق معمول مسدود شدم
http://http://ariaee-21.blogfa.com
آدرس جدیدم
مبارکه
نمدانم والا...بلاگفا بدجور داره باهام شوخی میکنه..!
جنبه م داره ته میکشه...ههههههههههههههههه
خـــــــیال کـــــــردی رفـــــــتی و تمـــــــام ؟!
بــــــــــریـــــــــــدی و خـــــــــــلاص...
مـــــــن هرگـــــــز کـــــــوتاه نمی آیم... می بینی؟
تا ابد دهانت از شعر های عاشقانه من سرویس است
آمدند
دوباره ابرها آمدند
و چتر ، در سیاهی چند ماه فراموشی
دوباره به من فکر می کند
به جاده هایی که هنوز به دنیا چسبیده اند
به غربتی که میان کلمات و سفر
چه قدر سنگین
مرا به راه می برد
تو رابه خانه می آورد
در این سفر که ماه سفید است
و آسمان که همان آبی بود
وقتی از نیمه ی مرطوب ماه بر می گردم
وقتی از ماه شبانه ی خیس
که به چشم کودکان چسبیده می آیم
چه قدر کنار پنجره برایت
می آورم
چه قدر راه نرفته برای سفر
در این سفر
میان سنگینی کلمات
به پروانه ها فکر می کردم
که دور کودکی های از مدرسه تا جاده های جهان چرخیدند
در این سفر
چه قدر رها می شوم
نه اینکه من از غربت کلمات
که تمام دنیا از من رها می شود
حالا که خوب
از
نیمه ی مرطوب ماه
به دنیا نگاه می کنم
این همه شهر که هر روز ، ناخواناتر می شوند
این همه آدم که عصرها ، بی نام به خانه بر می گردند
چه قدر بی پروانه و کودکی
چه قدر بی زمزمه و چتر
به راه همین طور ، نمی دانی تا کجا افتاده اند
به شهرهای همین طور ، نمی دانی تا چه وقت
بزرگ می روند
و این دنیا ، همیشه به دست های ما چسبیده است
نگاه کن
دوباره ابرها آمدند
ما گرسنه
در کوچه های غربت این شهر
پرسه می زنیم
و می دانیم
که دست های کثیفی
نان ما را
از سفره های مان ربوده...!
کاش کسی بود و سوالی می پرسید....
چرا اینگونه رفتار میکنی؟/؟/؟
تا در جوابش بگویم .....
نفس میکشم/......
غرور به خرج می دهم...
درس میخوانم
و گاهی اوقات بدجور دلتنگ اولین عشقم میشوم
سلام بانو.
متاسفانه مثل اینکه نظر من بلاگفا تائید نکرده است.
راستش این پست برایم جذاب بود از اون لحاظ که بانوانی بودند که در راس حکومت و پادشاهی به قدرت رسیدند.
ولی متاسفانه بنا به دلایلی مدت فرمانروائی همه آنها کم بوده است.
بازهم تشکر و سپاس .
بله موافقم.
ممنون از توجهت.
شوما و نیره خانم جای مادر من هستین
لطف داری عزیزم.
روزهایی که
سودای عشق
در سر داشتم
عادت به نوشتن شعر
نداشتم
با این حال
زیباترین شعرم را
روزی نوشتم
که عاشق اش بودم
از این رو
شعرم را
اولین بار
برای او خواهم خواند
درود.
تو این دوران بود که ایران در سرگردانی و پریشانی به سر میبرد و کسی که بتونه مشکلات رو برطرف کنه و ایران رو دوباره به اوج برسونه، وجود نداشت و کم کم ایران در سراشیبی سقوط قرار گرفت و ...
افسوس...
بله صد افسوس.
تو را من یاس و سنبل هم نگفتم
و حسنت را به بلبل هم نگفتم
تو زیباتر ز گلها بودی و من
به تو نازک تر از گل هم نگفتم .
گندم های هفت سین به گندم های آسیاب گفتند:قصه ما گر چه نان نداشت اما پایانی سبز داشت.
شیشه ی عطر بهار لب دیوار شکست
و هوا پر شده از بوی خدا
همه جا آیه ی اوست
دیدنش آسان است
سخت آنست که نبینیم اورا
چشم
السلام علیک یا علی بن موسی الرضا (ع)
با سلام و احترام
وبی سا خته ام برای عاشقانی که مسا فت ها ی دور را برای رسیدن به معشوقشان پیاده طی میکنن در قلبشان خسته گی راهی ندارد چون عطر طمع
وصال بی قرار شان کرده
لطفا ... فقط ...خاطره شعر حدیث و سلام خودتون برای امام مهربانی ها امام الرضا ع
در نظرات فراموش نفرمایید دعوت تون میکنم به یه زیارت انلاین در حرم با صفاش.......
چشم.
باز کن پنجره ها را،که نسیم
روز میلاد اقاقیها را
جشن می گیرد
و بهار
روی هر شاخه،کنار هر برگ
شمع روشن کرده ست.
******
همه چلچله ها برگشتند
وطراوت را فریاد زدند
کوچه یکپارچه آواز شده ست
و درخت گیلاس
هدیه ی جشن اقاقی ها را
گل به دامن کرده ست.
******
باز کن پنجره ها را،ای دوست
هیچ یادت هست
که زمین را عطشی وحشی سوخت؟
برگ ها پژمردند؟
تشنگی با جگر خاک چه کرد؟
******
هیچ یادت هست؟
توی تاریکی شبهای بلند
سیلی سرما با تاک چه کرد؟
با سر و سینه ی گل های سپید
نیمه شب باد غضبناک چه کرد؟
هیچ یادت هست؟
******
حالیا معجزه ی باران را باور کن
و سخاوت را در چشم چمن زار ببین
و محبت را در روحنسیم
که در این کوچه تنگ
با همین دست تهی
روز میلاد اقاقی ها را
جشن می گیرد!
******
خاک جان یافته است
تو چرا سنگ شدی؟
تو چرا این همه دلتنگ شدی؟
باز کن پنجره ها را
و بهاران را
باور کن.
"فریدون مشیری"
سلام فریناز جون
باید چکار کنیم؟ فرم رو پر کنیم؟
بله عزیزم .
فرم پایین صفحه را پر کنید و بفرستید.
درود دوست نیک اندیش من
فریناز گرامی
سپاس از آگاهی شما برای آزاد سازی سربازان میهن گریان ما.
سرزمینی که شوربختانه و ناخواسته از هر سوی به کنش زا ترین چالشها کشیده میشه.
امیدوارم روزی رو ببینیم که با تلاش من و ما چتر آرامش بر سر این سرزمین سایه بیافکند.
بازم هم سپاسی ویژه عزیز...53
ممنون از همراهیتون.
درود: خدا قوت بانو...دو نکته دارد این بخش یکم اینکه بانوان ایرانی به ریاست دولت میرسند ودست در اداره کشور میبرند پس این جایگاه زنان ایرانی را از دیرباز تا امروز نشان میدهد که نمود امروزش بانو فریناز یا نیره هستند دیگر اینکه همه شاهان دارای برنامه سیاسی واقتصادی هستند که آن را در اغاز کا ر دولتشان با مردم مطرح میکنند پیروز باشید پاینده ایرانhttp://tirdadansari.blogfa.com
از لطفتون سپاسگزارم.
زیادی مارو تحویل میگیرین
به مهرو ماه چه نسبت فرشته روی مرا؟
سخن مگو که مرا نیست تاب گفت و شنید
کجا به نرمی اندام او بود مهتاب؟
کجا به گرمی آغوش او بود خورشید؟
نیلگون چشم فریب انگیز رنگ آمیز تو
چون سپهر نیلگون دارد سر افسونگری
از غم رویت بسان شاخه نیلوفرم
ای ترا چشمی به رنگ شعله نیلوفری
من نفهمیدم چه کمکی می تونیم بکنیم؟!
اعلام حمایت برای به حدنصاب رسیدن امضا برای اینکه سازمان ملل را به قضیه بکشانیم.
روز و شب خون جگر می خورم از درد جدایی
ناگوار است به من زندگی ، ای مرگ کجایی
چون به پایان نرسد محنت هجر از شب وصلم
کاش از مرگ به پایان رسدم روز جدایی
چاره درد جدایی تویی ای مرگ چه باشد
اگر از کار فرو بسته من عقده گشایی
هر شبم وعده دهی کایم و من در سر راهت
تا سحر چشم به ره مانم و دانم که نیایی
که گذارد که به خلوتگه آن شاه برآیم
من که در کوچه او ره ندهندم به گدایی
ربط ما و تو نهان تا به کی از بیم رقیبان
گو بداند همه کس ما ز توییم و تو ز مایی
بسته کاکل و زلف تو بود هاتف و خواهد
نه از آن قید خلاصی نه ازین دام رهایی
هاتف اصفهانی
سلام فریناز جان
بانوی ایران زمین
ببخش که مدتی است سر در گریبانم
وبا مسلئلی درگیر
وکمتر به سراغ دوستانم می روم
فرینازم ازت یاری کمک می طلبم
وراهنمایی
می خواهم در باره مدیریت ایران باستان
نحوه گرداندن مملت در انزمان مقلاتی بنویسم
هر اطلاعذ ومنبع ونوشته ای اگه خودت داری ویا سراغ داری ببرایم ارسال یا معرفی کن
ممنون بانوی ایران زمین
شاید این مطلب به دردت بخورد.
http://www.tabnak.ir/fa/news/360761/%D8%AA%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D8%AE-%D8%AA%D8%B4%DA%A9%DB%8C%D9%84-%D8%AF%D9%88%D9%84%D8%AA-%D8%AF%D8%B1-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%862
کم سرمایه ای نیست ؛
داشتن آدمهایی که حالـــت رابپرسند !
ولی ....
از آن بهتر داشتن آدمهاییست ،
که وقتی حالت را میپرسند ؛
بتوانی بگویی :
خـــوب نیستم ... !!
بهار از در در آمد
درخت بیشه گل کرد
هزاران چمن را
هزار اندیشه گل کرد
***
در این صبح دل انگیز
فریبا پوپک من
که دیدارش طراوت می فزاید
چو لبخند ملیح کودک من
چه زیبا می سراید
به همراه پرستو
که آویز است شادان کنج ایوان:
سیاهت باد رخسار
چه خوش زین خانه کوچیدی زمستان
***
چه زیبا روزگاری
چه جوشان چشمه ساری
چه خرم بوستان و سبز دشتی ...
دلم می خواهد امروز
به پای گلبن و سرو
کنار نسترنهای دل افروز
شراب روحبخش زندگی ساز
ز دست لاله رویان بهشتی
***
بهار از در در آمد
درخت بیشه گل کرد
جمال باده نوشان
از این شادی گل انداخت
شراب ارغوانی
به بطن شیشه گل کرد
سلام عزیزم مرسی از راهنماییت پر کردم
سپاس
درود
به یه خاطره ی تلخ به روز هستم
اومدم
salam web khobiye be manam sar bezanid taze sakhtam.missi
خدمت میرسم.
عجیبه هی یکی یکی میمیرن!
ببخشید دیر اومدم . . .
اوهوم
خواهش می کنم.
خوب بود ولی چرا هر چی میره پایین زمان حکومت ها بیشتر میشه ؟:
درود.
شاهنامه در برگیرنده سه دوره اساطیری، پهلوانی و تاریخی است.
و طبیعی است که در دوران اساطیری داستانها با افسانه بیشتری آمیخته شده است و هرچه به دوران تاریخی نزدیکتر میشود به واقعیت نزدیکتر میشود.