داستانهای شاهنامه

داستانهای شاهنامه

در این وبلاگ شاهنامه فردوسی را به صورت منثور نقل می کنیم .
داستانهای شاهنامه

داستانهای شاهنامه

در این وبلاگ شاهنامه فردوسی را به صورت منثور نقل می کنیم .

نامه نوشیروان به پسر قیصر



http://s4.picofile.com/file/8162401550/640px_0092_Wien_Kunsthistorisches_Museum_Gaius_Julius_Caesar.jpg

نامه نوشیروان به پسر قیصر و پاسخ او

به کسری خبر رسید که قیصر مرد و تاج و تخت را به پسرش سپرد . کسری ناراحت شد و

پیکی را با نامه نزد قیصر جدید فرستاد و در نامه گفت : خداوند عمر تو را طولانی کند . هر موجودی پایانش مرگ است و این دنیا فانی است که ما از آن گذر میکنیم چه قیصر چه خاقان وقتی زمانش سر برسد می میرد . شنیدم که جانشین پدر شدی . از اسب و سلاح و سپاه و گنج هرچه لازم داری از ما بخواه . پیک نزد قیصر رفت و پیام را داد. قیصر که خام و بی تجربه بود رفتار خوبی با فرستاده نکرد و یک هفته او را معطل نمود و بعد او را به حضور پذیرفت و گفت : من فرمانبردار کسری نمی شوم . او دشمن من است اما تو فعلا نزد کسری به خوبی سخن بگو تا به نیت من پی نبرد . فرستاده خلعت و هدایا را داد و نزد کسری رفت و حقیقت را به کسری گفت . کسری خشمگین شد و آماده نبرد با قیصر جدید روم شد . به قیصر خبر رسید که لشکر خشمگین ایران به سوی روم روانند . رومیها هم تدارک جنگ سختی را دیدند و سپاهی آماده کردند و حصار دژ سقیلا را درست کردند . جنگ سختی درگرفت و در عرض دو هفته سی هزار رومی را به اسارت گرفتند . جنگ همچنان ادامه داشت که درم برای تهیه سوروسات جنگ کم آوردند . شاه به بوذرجمهر گفت که عده ای را بفرستد تا پول و تجهیزات بیاورند اما بوذرجمهر گفت : راه دراز است و فرصت کم است بنابراین بهتر است که از بازرگانان و دهقانان محلی پول قرض کنیم و بعد به آنها بدهیم . پس کسی را فرستادند تا از مردم وام بگیرد . کفشگری گفت : من تمام مخارج جنگ را به عهده میگیرم و در عوض پسرم را به فرهنگیان بسپرید تا علم بیاموزد . پول را نزد شاه آوردند و داستان کفشگر را بازگو کردند . شاه خدا را سپاس گفت که در سرزمین من یک کفشگر اینچنین ثروتمند است اما پولش را پس بدهید که فرزند کفشگر لایق دبیری دربار نیست . شب هنگام فرستاده ای از سوی قیصر به نزد شاه آمد و به همراهش چهل فیلسوف رومی بود و با هرکدام سی هزار دینار آورده بود . فرستاده گفت : ای شاه، قیصر جوان و خام است و پدرش مرده است و بی خبر از اصول جهانداری است . ما همه خراجگزار تو هستیم و روم و ایران همه از آن توست . اگر جوانی نارسیده سخنی بیهوده گفت شاه نباید از او کینه به دل بگیرد . باج روم را مانند سابق برایتان میفرستیم . نوشیروان خندید و گفت : اگر خرد ندارد باید زبانش را از حلقومش درآوریم و روم را با خاک یکسان کنیم . فرستادگان به چاپلوسی پرداختند و گفتند : ای شاه گذشته را فراموش کن. به خاطر ناراحتی و رنجی که شاه برده است ما ده چرم گاو دینار آوردیم . بدینسان پیمان آتش بس بسته شد و شاه به سوی تیسفون رفت .

نظرات 102 + ارسال نظر
کیارش جمعه 6 دی‌ماه سال 1392 ساعت 09:35 ق.ظ http://mardaftab.blogfa.com

درود دایی جان

صبحت زیبا دلت شاد لبت خندان ای زن وطن دوست

باز عالی عالی عالی دست میزاد دایی جان

ممنون

سورنا جمعه 6 دی‌ماه سال 1392 ساعت 01:23 ب.ظ http://sourenajon.blogfa.com/

سلام...


قشنگ بود
ممنون ازتبریکت

خواهش می کنم

سورنا جمعه 6 دی‌ماه سال 1392 ساعت 01:25 ب.ظ http://sourenajon.blogfa.com/

فرینازچندتاسوال دارم اصلافضولی و ...نیست
اما برام مهمه...

هیچ آدابی و ترتیبی مجو
هرچه میخواهد دل تنگت بگو

ققنوصس &سیمرغ جمعه 6 دی‌ماه سال 1392 ساعت 03:34 ب.ظ http://WWW.RAHQOMKARDEH.BLOGFA.COM

شاعر : شهرام وفائی

خواننده : ویگن»
آلبوم : به یاد تهران



مراببوس
مراببوس
برای آخرین بار تو را خدا نگهدار
که می روم به سوی سرنوشت
بهار من گذشته گذشته ها گذشته
من ام به جستجوی سرنوشت
در میان طوفان هم پیمان با قایق ران ها
گذشته از جان باید بگذشت از طوفان ها
به نیمهء شبها دارم بایارم پیمانها
که برفروزم آتشها در کوهستانها
آه آه
شب سیه سفر کنم ز تیره ابر گذر کنم
نگه کن ای گل من سرشته غم به دامن برای من میفکن
دختر زیبا امشب بر تو مهمانم در پیش تو میمانم
تا لب بگذاری بر لب من
دختر زیبا آن برق نگاه تو اشک بی گناه تو
روشن سازد یک امشب من
مراببوس
مراببوس
برای آخرین بار تو را خدا نگهدار
که می روم به سوی سرنوشت
بهار من گذشته گذشته ها گذشته
من ام به جستجوی سرنوشت



-----------------------------------

خواننده : گل نراقی و ویگن

مراببوس ....
مراببوس ....

برای آخرین بار....

تو را خدا نگهدار
که می روم به سوی سرنوشت
بهار من گذشته ....

گذشته ها گذشته
من ام به جستجوی سرنوشت
در میان طوفان هم پیمان با قایق ران ها ....
گذشته از جان باید بگذشت از طوفان ها ....
به نیمهء شبها دارم بایارم پیمانها ....
که برفروزم آتشها در کوهستانها ....
شب سیه سفر کنم ....

ز تیره ابر گذر کنم ....
نگه کن ای گل من ....

سرشته غم به دامن....

برای من میفکن ....
دختر زیبا امشب بر تو مهمانم در پیش تو میمانم
تا لب بگذاری بر لب من
دخترزیبا آن برق نگاه تو اشک بی گناه تو
روشن سازد یک امشب من


ستاره مُرد .....

سپیده رفت ....

چویک فرشته ماتم ...

نهاده دیده برهم ....

میان پرنیان درود اوست ....

به آخرین نگاهت ....

نگاه بی گناهت ....

سرود واپسین سرود اوست ....

بین ....

که من از این پس دل بر راه دیگر دارم ....

به راهی دیگر شوری دیگر در سر دارم

زصبح روشن آیاخواهم دل بردارم ....

که عهدی خونین با صبحی روشنتر دارم .... آه

به روی اونگاه من ....

نگاه او به راه من ....

فرشته سار زیبا ....

برماتمدل ما ....

در آسمان هم آوا ....

دخترزیبا ، همچون شبنم گلها ، با برگ شقایقها

بنشین بر بال باد سحر ....

دخترزیبا آن برق نگاه تو اشک بی گناه تو
روشن سازد یک امشب من

مرسی. عالی بود .
خدا بیامرزه ویگن را.

ققنوصس &سیمرغ جمعه 6 دی‌ماه سال 1392 ساعت 03:37 ب.ظ http://WWW.RAHQOMKARDEH.BLOGFA.COM

سلام مهربانوی ایرانی


عصر ادینه ات به خیر


داشتم این اهنگ رو که خیلی دوستش دارم گوش میدادم
متنش را برات نوشتم

خیلی لطف کردی .
ممنون.

مهرگان جمعه 6 دی‌ماه سال 1392 ساعت 05:46 ب.ظ http://zura.blogfa.com

زیبا بود...این دفه کوتاهتر بود با دقت خوندمش....

من زندگی را دوست دارم
ولی از زندگی دوباره می ترسم!
دین را دوست دارم
ولی از کشیش ها می ترسم!
قانون را دوست دارم
ولی از پاسبان ها می ترسم!
عشق را دوست دارم
ولی از زن ها می ترسم!
کودکان را دوست دارم
ولی از آینه می ترسم!
سلام را دوست دارم
ولی از زبانم می ترسم!
من می ترسم ، پس هستم
این چنین می گذرد روز و روزگار من
من روز را دوست دارم
ولی از روزگار می ترسم

مهرگان جمعه 6 دی‌ماه سال 1392 ساعت 05:47 ب.ظ http://zura.blogfa.com

چه مهمانان بی دردسری هستند مردگان
نه به دستی ظرفی را چرک می کنند
نه به حرفی دلی را آلوده
تنها به شمعی قانعند
و اندکی سکوت.

فاطمه جمعه 6 دی‌ماه سال 1392 ساعت 07:04 ب.ظ http://tarikhiran0.blogfa.com/

خیلی مواظب باش!!!

اگه باشنیدن صداش دلت لرزید…

اگه از بدی هاش فرار نکردی و موندی…

دیگه تمومه…!!!

اون شده همه ی دنیـــــــــــــــــــات

سفره صلوات جمعه 6 دی‌ماه سال 1392 ساعت 09:05 ب.ظ http://sofresalavat.blogfa.com

پیامبر اکرم (ص) :
هر کس پایان سخنش صلوات بر من و علی (ع) باشد به بهشت وارد می شود...

سورنا جمعه 6 دی‌ماه سال 1392 ساعت 11:26 ب.ظ http://sourenajon.blogfa.com/

سلام

برام خیلی جالبه یه خانوم اینهمه به تاریخ ایران وبخصوص شاهنامه علاقه داشته باشه...

دوس دارم سن(جرم سنگینیه البته!!)وتحصیلات وشغل شماروبدونم
درصورتی که صلاح بدونین...

نگیدهم حق میدم مشکلی نیس
ببخشید

درود سورنای گرامی
من یه پیردختر44 ساله هستم.
لیسانس ادبیات فارسی دارم.
بازنشسته هم هستم.
شاهنامه را دوست داشتم و به همین خاطر از 22 سالگی به فکر منثور کردن شاهنامه افتادم تا جوانهای مملکت را با داستانهای آن آشنا کنم.
امیدوارم کنجکاویت رفع شده باشه

حمیدرضا شنبه 7 دی‌ماه سال 1392 ساعت 11:37 ق.ظ

درود .
حقیقت همان دروغیست که بارها تکرار شده است . ( هیتلر )
اما دروغ را باور نداریم و باور نخواهیم کرد .
صفحه وبلاگ ( وب سایت ) شما را دیدم ،البته دیدن وبلاگ شما معیارهایی داشت و خشنود شدم .
قرار نیست عمری و عمری و عمری به ویرانه های باقیمانده از تخت جمشید چشم بدوزیم و بگوییم این و آن بودیم .
کنشی باید در کار باشد ، کنشی در مسیر شناساندن تاریخ قدیمی ترین کشور جهان به جهانیان و ابتدا به خودمان .
اهداف بلندی را می پیمایم ، سالهاست که روی این اهداف کارهای تئوری شده ، اکنون از شما دعوت دارم در گروه بزرگی که به زودی کار خود را آغاز خواهد کرد ، همراه شوید ؛ اهدافی از زیر شاخه تاریخی و کارهای مختلف را انجام خواهیم برد اما کارهایی که سودمند باشد و ما را به اهداف نزدیکتر سازد .
اگر مایل بودید در این عرصه قدم بنهید لطفا خودتونو معرفی کنید و آدرس سایت یا وبلاگ (ها) خودتان را به همراه شماره موبایل بفرستید ، تا به زودی کار بزرگی که چشم همگان را به خود می دوزد را آغاز کنیم :
hamidreza.taheri1996@yahoo.com
سپاس .
بدرود.

درود دوست گرامی
دقیقاً متوجه نشدم چه کاری مد نظرتون است.
من تجربه خوبی در کارهای گروهی ندارم چون همیشه این کارها به بن بست ختم میشه و نیمه کاره میمونه.

مهرگان شنبه 7 دی‌ماه سال 1392 ساعت 11:47 ق.ظ http://zura.blogfa.com

من نمی خواهم
سایه ام را لحظه ای از خود جدا سازم
من نمی خواهم
او بلغزد دور از من روی معبرها
یا بیفتد خسته و سنگین
زیر پای رهگذرها

مهرگان شنبه 7 دی‌ماه سال 1392 ساعت 11:48 ق.ظ http://zura.blogfa.com

گفتم خموش (آری) و همچون نسیم صبح
لرزان و بی قرار وزیدم به سوی تو
اما تو هیچ بودی و دیدم هنوز هم
در سینه هیچ نیست بجز آرزوی تو

مهرگان شنبه 7 دی‌ماه سال 1392 ساعت 11:48 ق.ظ http://zura.blogfa.com

ای شب از رویای تو رنگین شده
سینه از عطر توام سنگین شده
ای بروی چشم من گسترده خویش
شادیم بخشیده از اندوه بیش
همچو بارانی که شوید جسم خاک
هستیم زآلودگی ها کرده پاک

مهرگان شنبه 7 دی‌ماه سال 1392 ساعت 11:49 ق.ظ http://zura.blogfa.com

درد تاریکیست درد خواستن
رفتن و بیهوده از خود کاستن
سر نهادن بر سیه دل سینه ها
سینه آلودن به چرک کینه ها
در نوازش ، نیش ماران یافتن
زهر در لبخند یاران یافتن

مهرگان شنبه 7 دی‌ماه سال 1392 ساعت 11:49 ق.ظ http://zura.blogfa.com

به لبهایم مزن قفل خموشی
که در دل قصه ای ناگفته دارم
ز پایم باز کن بند گران را
کزین سودا دلی آشفته دارم

کیارش شنبه 7 دی‌ماه سال 1392 ساعت 01:34 ب.ظ http://mardaftab.blogfa.com

از درونم یک نفر شب غصه خواری میکند
بی تو این چشمان من شب زنده داری میکند

می روی گاهی زیادم بی دلیل
خاطراتم ناخودآگاه گریه زاری میکند

تا برای شعر خود قلم بر کاغذ می زنم
نام تو هر واژه را چون گُل بهاری می کند

تا بیایی پر کنی افکار پوچ ذهن من
لحظه های عمر من لحظه شماری می کند

یوسفم در چاه تنهایی هنوزم مانده است
مصر ِ قلبم از نبودش بی قراری می کند

چیده ای با دست خود این سیب ِ کال زندگی
در خیالش عمر من غم را فراری میکند

کیارش شنبه 7 دی‌ماه سال 1392 ساعت 01:36 ب.ظ http://mardaftab.blogfa.com

فریناز واقعا شما مجردی من فکر کردم که متاهل هستی

کیارش شنبه 7 دی‌ماه سال 1392 ساعت 01:43 ب.ظ http://mardaftab.blogfa.com

گره زندگی ام با رفتنت باز نشد

بعد از آن لحظه ی تلخ شبانه هام راز نشد

همه عمر حسرت یک همسفر در جاده ی عشق

به دلم ماند و کسی با دل هم آواز نشد

کیارش شنبه 7 دی‌ماه سال 1392 ساعت 01:45 ب.ظ http://mardaftab.blogfa.com

این شکلک ها یعنی چه فریناز خانم

یعنی میدونم خیلی مسخره است ولی همینه که هست

کیارش شنبه 7 دی‌ماه سال 1392 ساعت 01:58 ب.ظ

باور نمی کنم به خدا راستش بگو چرا سر نمی زنی

گفتم دیگه !

کیارش شنبه 7 دی‌ماه سال 1392 ساعت 02:07 ب.ظ

نمی دانم فریناز اخه چرا

سورنا شنبه 7 دی‌ماه سال 1392 ساعت 02:08 ب.ظ http://sourenajon.blogfa.com/

سلام فریناز
ببخش سوال خصوصی کردم
چه نزدیکیم به هم
منم 42 سالمه
ادبیاتو خیلی دوس دارم
رشتم انسانی بود نمراتم عالی بود تو ادبیات ولی به دلایلی تاریخ خوندم که اونم جدای ازادبیات نیس

دوستون دارم
بای
----------------------------------------------------
چرااین اطلاعاتو عمومی کردی دوس نداشتم مجبورتون کنم خصوصی میذاشتین

مشکلی نیست برادر من
هیچ حساسیتی روی سنم ندارم

کیارش شنبه 7 دی‌ماه سال 1392 ساعت 02:56 ب.ظ

من زنده بودم اما انگار مرده بودم
از بس که روزها را با شب شمرده بودم

یک عمر دور و تنها تنها بجرم این که
او سرسپرده می خواست من دل سپرده بودم

یک عمر می شد آری در ذره ای بگنجم
از بس که خویشتن را در خود فشرده بودم

در آن هوای دلگیر وقتی غروب می شد
گویی بجای خورشید من زخم خورده بودم

وقتی غروب می شد وقتی غروب می شد
کاش آن غروب ها را از یاد برده بودم

یونس - گندم پرس شنبه 7 دی‌ماه سال 1392 ساعت 03:02 ب.ظ

ممنونیم که به ما سرمیزنید موفق باشید

سپاس

کیارش شنبه 7 دی‌ماه سال 1392 ساعت 06:57 ب.ظ http://mardaftab.blogfa.com

فریناز خانم هیچی به من نرسیده شعر

سروش شنبه 7 دی‌ماه سال 1392 ساعت 07:16 ب.ظ

با چند غزل از حافظ و چند سرود از زرتشت
به روزم
و چشم به راه شما[گل]

خدمت میرسم.

نیره شنبه 7 دی‌ماه سال 1392 ساعت 07:50 ب.ظ http://naseri-n.blogfa.com

سلاااااااااااااام
باز داستان زیبای دیگر
درود بر بانوی پرتلاش

سپاس

نیره شنبه 7 دی‌ماه سال 1392 ساعت 07:52 ب.ظ http://naseri-n.blogfa.com

❤ ❤ ❤ ❤ ❤ ❤ ❤ ❤ ❤ ❤ ❤
من و یاد تو و یک سینه تنگ

شبی تار و سه‌تاری خسته آهنگ

کمی با چشمهایم مهربان باش

مزن ای دوست بر آیینه‌ات سنگ
❤ ❤ ❤ ❤ ❤ ❤ ❤ ❤ ❤ ❤ ❤

نیره شنبه 7 دی‌ماه سال 1392 ساعت 07:55 ب.ظ http://naseri-n.blogfa.com

تو هیچ پیر هم نیستی مثل یه خورشید می درخشی مانند نوشته هات تازه ی تازه ای اینطوری نگو
یک دختر با فهم وکمالاتی وبا همه دخترا فرق داری

ممنون عزیز دلم.
تو رو دارم غم ندارم

باربد شنبه 7 دی‌ماه سال 1392 ساعت 11:35 ب.ظ http://barbad218.blogfa.com

سلام و درودبه شما
مطالبتان واقعا خواندنی و زیباست مخصوصا نمایش جامعه طبقاتی باستان به خوبی درآن دیده میشد ... ممنونم اززحمات شما

سپاس از توجهتان

❃ختـم قـرآن و صلـوات❃ یکشنبه 8 دی‌ماه سال 1392 ساعت 01:26 ق.ظ http://khatme-ghoran73.blogfa.com/

سلام خانمی
ختم صلوات این هفته رو گذاشتم
منتظر حضورتم

اگر کسی حاجت مهمی داشته باشه در مکان خلوتی بنشیند


بدون اینکه با کسی صحبت کند (پانصد و سی بار) این صلوات را بفرستد.


اَ للّهُمَّ صَـَـلِّ عَلی فاطِـمَـةََََ وَ اَبیهاوَ بَـعْـلِهاوَ بَنیها بِعَـدَدِ ما اَحاطَ بِه عِـلْمُکْ


حاجتش برآورده میشود ان شاء الله.

خدمت میرسم.

هورامان هانه‌به‌رچه‌م یکشنبه 8 دی‌ماه سال 1392 ساعت 10:01 ق.ظ http://haneberchem.mihanblog.com/

سلام سپاس ازشما راستی درچند مورد به نام کرد وکردان ویاگردان درشاهنامه اشاره شده نظرفرمایید.

درود
من در این مورد تحقیقی انجام ندادم اما مهمترین جایی که از کردها در شاهنامه صحبت شده است در داستان ضحاک ماردوش است.
دو مرد پاک نژاد به نامهای ارمایل و کرمایل تصمیم گرفتند که تحت عنوان آشپز نزد شاه روندتا شاید کاری از دستشان ساخته باشد. حیله آنها این بود که مغز سر یک جوان را گرفته با مغز سر گوسفندی می آمیختند و جوان دیگر را از مرگ می رهانیدند و بدین سان هر ماه سی مرد از مرگ نجات می یافت و وقتی تعدادشان به دویست رسید آشپزان به آنها چند بز و میش داده و آنها را روانه صحرا می کردند تا کسی به آنها دست نیابدو اکنون کردها همه از نژاد همان مردانند .

کیارش یکشنبه 8 دی‌ماه سال 1392 ساعت 10:36 ق.ظ http://mardaftab.blogfa.com

ترکم نکن بی تو نمی تونم

من زندگی مو به تو مدیونم

من بی تو احساس بدی دارم

من بی تو حرفشو هم نزن جونم

من بی تو بی قرارم وتو خونسردی

انگار نه انگار عاشقم کردی

گریم گرفته از دستت داغ کردم

من گریه کردم تا تو برگردی

بر گرد آخه این جاده بن بسته

این جاده با تنهایی هم دسته

عشق و تو قلبت مومیایی کن

تا بغض این دیونه نشکسته

کیارش یکشنبه 8 دی‌ماه سال 1392 ساعت 10:37 ق.ظ

یه نظرم نیست چرا

کیارش یکشنبه 8 دی‌ماه سال 1392 ساعت 10:39 ق.ظ http://mardaftab.blogfa.com

پراز تنهاییم ای کاش بودی

که داره زندگیم از دست میره

ی اهنگی گذاشتم که میدونم

اگه گوشش کنی گریت میگیره

صدام از گریه دیشب گرفته

دارم میمیرم از دیوونه حالی

با اشکام باز مهمونی گرفتم

همه چی هست فقط جای توخالی

نیره یکشنبه 8 دی‌ماه سال 1392 ساعت 10:50 ق.ظ http://naseri-n.blogfa.com

آینه را به تنهایی دوست نداشتم
آینه را در آینه دوست داشتم
گفته بودند:
عمر آفتاب از مهتاب
بیشتر است
آفتاب را در خانه حبس کردم
در مهتاب
کنار باغچه‌ی انبوه از ریحان خفتم...

نیره یکشنبه 8 دی‌ماه سال 1392 ساعت 10:51 ق.ظ http://naseri-n.blogfa.com

حقیقت دارد
تو را دوست دارم
در این باران
می‌خواستم تو
در انتهای خیابان نشسته
باشی
من عبور کنم
سلام کنم
لبخند تو را در باران
می‌خواستم
می‌خواهم
تمام لغاتی را که می دانم برای تو
به دریا بریزم
دوباره متولد شوم
دنیا را ببینم
رنگ کاج را ندانم
نامم را فراموش کنم
دوباره در اینه نگاه کنم
ندانم پیراهن دارم
کلمات دیروز را
امروز نگویم
خانه را برای تو آماده کنم
برای تو یک چمدان بخرم
تو معنی سفر را از من بپرسی
لغات تازه را از دریا صید کنم
لغات را شستشو دهم
آنقدر بمیرم
تا زنده شوم

پاییز89 یکشنبه 8 دی‌ماه سال 1392 ساعت 10:53 ق.ظ http://paeiz89.blogfa.com/

بیا آخرین شاهکارت را ببین مجسمه ای با چشمانی باز
خیره به دوردست ، شاید شرق ، شاید غرب
مبهوت یک شکست
مغلوب یک اتفاق
مصلوب یک عشق
مفعول یک تاوان
خرده هایش را دارد باد می برد
و او
فقط خاطراتش را بغل گرفته
بیا
آخرین شاهکارت را ببین
مجسمه ای به نام « من »

کیارش یکشنبه 8 دی‌ماه سال 1392 ساعت 11:01 ق.ظ

اگه بزاره روزگار از زندگیت می رم کنار

می رم که ثابت بکنم

عاشقتم دیوونه وار

تو گریه های زاروزار

سپردمت به روزگار

این ازخودم گذشتنو پای خواطر خواهیم بزار

negin یکشنبه 8 دی‌ماه سال 1392 ساعت 11:09 ق.ظ http://www.chefnegin.com

دوست نازنینم فریناز جان.
به داشتن دوستی مثل تو افتخار می کنم.

سر فرصت می یام و میخونمش عزیزم.
کارهات مثل همیشه عالیه

در پناه حق باشی

احسان یکشنبه 8 دی‌ماه سال 1392 ساعت 11:12 ق.ظ http://www.immortalpasargad.blogfa.com/

درود.
زیبا بود. این بار کوتاه بود و با حوصله و شور و شوق خوندم. اینجوری باشه از دید من بهتره.
پاینده باشید.
بدرود.

سکوت منتظر... یکشنبه 8 دی‌ماه سال 1392 ساعت 12:12 ب.ظ http://kiarash53.blogfa.com/

نشسته شقایق تنها
بر چکاد کوه
قلم فیلسوف شاعران
چه کوچک است...53

سکوت منتظر... یکشنبه 8 دی‌ماه سال 1392 ساعت 12:13 ب.ظ http://kiarash53.blogfa.com/

از چه تکرار ساعتها
از این بیهوده بودنها
بی تاب ماندنها
از این رنگین کمان سرد آدمها
من از مرگ همین باور و رویاها
پریشانم...53

م-فرهمند یکشنبه 8 دی‌ماه سال 1392 ساعت 12:50 ب.ظ http://http://2500aryaie.blogfa.com/

" من از عالم تو را تنها گزینم "
" روا داری که من غمگین نشینم "

nooshin یکشنبه 8 دی‌ماه سال 1392 ساعت 02:57 ب.ظ http://khanoomkhone.blogfa.com/

عااااااالی بود عزیز دلم مثل همیشه

قراءقرآن یکشنبه 8 دی‌ماه سال 1392 ساعت 07:10 ب.ظ http://www.tanghim.blogfa.com

سلام وبتون خیلی قشنگه,به من هم سر بزنید و نظرتون رو بگید اگر مایل بودید تبادل لینک کنیم.ممنون میشم از شما

چشم

باربد یکشنبه 8 دی‌ماه سال 1392 ساعت 11:34 ب.ظ http://barbad218.blogfa.com

سلام و درود
نکنه جای دیگه ای میفرستید پای ماحساب می کنید؟ ... شوخی کردم ...ممکنه اشکال ازسیستم شماباشد یا اشتباهی درارسال رخ داده نمیدونم هرکامنتی ازدوستان برسه باکمال میل درج میکنم ... موفق باشید

بله . احتمال میدم اشکال از بلاگفا باشه.

سفره صلوات دوشنبه 9 دی‌ماه سال 1392 ساعت 01:29 ق.ظ http://www.sofresalavat.blogfa.com/

بیچاره دستی که گدای مجتبی نیست

یا آن سری که خاک پای مجتبی نیست

بر گریه ی زهرا قسم مدیون زهراست

چشمی که گریان عزای مجتبی نیست

مهرگان دوشنبه 9 دی‌ماه سال 1392 ساعت 08:51 ق.ظ http://zura.blogfa.com

کاش قلبم درد پنهانی نداشت



چهره ام هرگز پریشانی نداشت



کاش می شد دفتر تقدیر عشق



حرفی از یک روز بارانی نداشت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد