ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
چهل و پنجمین سالگرد درگذشت
جهان پهلوان غلامرضا تختی
افتخارات :
بازیهای المپیک :
پنجاه و دو هلسینکی :مدال نقره ۷۹ کیلو گرم
پنجاه و شش ملبورن: مدال طلا ۸۷
کیلو گرم
شست رم: مدال نقره ۸۷
کیلو گرم
شست و چهار توکیو: چهارم۹۷
کیلو گرم
قهرمانی جهان :
پنجاه و یک هلسینکی: مدال نقره ۷۹ کیلو گرم
پنجاه و چهار توکیو: نفر پنجم ۸۷ کیلو گرم
شست و یک یوکوهاما: مدال طلا ۸۷
کیلو گرم
شست و دو تولیدو: مدال نقره ۹۷
کیلو گرم
بازیهای آسیایی :
پنجاه هشت توکیو: مدال طلا ۸۷ کیلو گرم
جمع مدالهای غلامرضا تختی: هشت ، ۴ طلا، ۴ نقره
المپیک ۳ – جهانی
۴ – بازیهای
آسیایی ۱
غلامرضا تختی در روز پنجم شهریور ماه ۱۳۰۹ در خانوادهای متوسط در محله
ی خانی آباد تهران به دنیا آمد. ” رجب خان” – پدر تختی – غیر از وی دو پسر و دو
دختر دیگر نیز داشت که همه ی آنها از غلامرضا بزرگتر بودند. ” حاج قلی”، پدر بزرگ
غلامرضا، فروشنده ی خوار و بار و بنشن بود. از قول رجب خان، تعریف میکنند که حاج
قلی در دکانش بر روی تخت بلندی مینشست و به همین سبب در میان اهالی خانی آباد به
حاج قلی تختی شهرت یافته بود.همین نام بعدها به خانواده های رجب خان منتقل شد و
به ” نام خانوادگی” تبدیل شد.
رجب خان با پولی که از ماترک پدرش به دست آورده بود، در محل سابق انبار راهآهن
زمینی خریده و یک یخچال طبیعی احداث کرده بود و از همین راه مخارج زندگی خانواده ی
پرجمعیت خود را تامین می کرد.
نخستین واقعه ای که در کودکی غلامرضا روی داد و ضربه ای بزرگ و فراموش نشدنی بر
روح او وارد کرد، آن بود که مرحوم پدرش برای تامین معاش خانواده ناچارشد خانه ی
مسکونی خود را گرو بگذارد.
شادروان تختی به لحاظ مشکلات خانوادگی فقط ۹ سال در دبستان و دبیرستان منوچهری خانی آباد
درس خواند و در سال ۱۳۲۹
به سبب علاقه به کشتی و ورزش باستانی به باشگاه پولاد رفت.
تختی در دوران زندگی ورزشی اش رکورد دار شرکت در المپیک ها و کسب بیشترین مدال از
این آوردگاه بود. درچهار دوره المپیک حضور داشت و حاصل آن یک طلا، دو نقره و یک
عنوان چهارم بود که در کشتی ایران این امر اتفاق نادری است. جهان پهلوان علاوه بر
قهرمانی، به لحاظ منش و رفتار انسانی و سجایای اخلاقی پسندیده و جوانمردی و نوع
دوستی شهره خاص و عام بوده است.
او زندگی خود را وقف مردم کرده بود. شادروان تختی در ورزش باستانی و کشتی پهلوانی
نیز دارای تبحر و مهارت بود، چنان که سه بار پهلوان ایران شد و هر بار کشتی گیران
نامداری را مغلوب کرد.
غلامرضا تختی فوق العاده به مادرش علاقه مند بود و به او احترام می گذاشت و تمام موفقیت های خود را نتیجه دعای مادرش می دانست. در این رابطه عطاء الله بهمنش روزنامه نگار، مفسّر و کارشناس معروف در کتاب می نویسد: « قهرمان المپیک ملبورن فرا رسید. 1956 سال اوج گیری و کسب اولین مدال طلای المپیک توسط تختی است. او در این مسابقات با چنان آمادگی و صلابتی ظاهر شد که همه حریفان را از دم تیغ گذراند. هنگام سفر او از زیر قرآن و آئینه مادر رد شده بود و دعای خالصانه مادر را بدرقه راه داشت. مادر از او خواسته بود با موفقیت به میهن برگردد.
تختی پس از این که در مسابقات جهانی کشتی آزاد 1951 و المپیک 1952 مدال نقره گرفته بود، در سال های 1956 در المپیک ملبورن و همچنین مسابقات جهانی 1959 تهران قهرمان شده بود و در حالی در المپیک 1960 رم دوم شد که مردم چند سال شکست او را ندیده بودند ولی با این حال استقبال با شکوهی از او کردند.
وی چهار ماه پس از بازگشت از آخرین سفر خود(تولیدو،۱۹۶۶) در آبان ماه سال ۱۳۴۵ زندگی مشترک خود را با همسرش
شهلا توکلی آغاز کرد؛ که حاصل آن تولد بابک در سال ۱۳۴۶ بود و سرانجام پس از گذشت
چهار ما ه از تولد فرزندش خبر درگذشت جهان پهلوان همه را در اندوهی عظیم و بهتی
شگفت انگیز فرو برد. پیکر جهان پهلوان تختی با حضور خیل دوستداران و مشتاقان، در
شهر ری به خاک سپرده شد.
جسد بی جان تختی، یکی از اسطوره های ورزش ایران در 17 دیماه 1346 در اتاقش در هتل آتلانتیک تهران پیدا شد. اگر چه کیهان و اطلاعات 18 آبان آن سال با اشاره به این که غلامرضا دو روز پیش از مرگ وصیت نامه اش را در دفتر اسناد رسمی به ثبت رسانده است و با توجه به اختلافات خانوادگی او مرگش را خودکشی عنوان کردند اما مردم و طرفدارانش معتقد بودند ساواک به خاطر محبوبیت بالای تختی و مخالفتش با شاه پهلوی او را به قتل رسانده است.
تختی اولین کشتی گیر ایرانی است که موفق شد در سه وزن مختلف صاحب مدال های جهانی و المپیک بشود: جهانی ۵۱ و المپیک ۵۲ (در ۷۹ کیلوگرم)، المپیک ۵۶، ۶۰، جهانی تهران و یوکوهاما ( در ۸۷ کیلو) و جهانی ۶۲ تولیدو در ۹۷ کیلو
مدال طلا هم چیزی به وزنم اضافه نکرد
جهان پهلوان تختى از مسابقات جهانى 1951 هلسینکى الى 1956 همیشه نایب قهرمان مى شد
و پایین تر از قهرمانان شوروى قرار مى گرفت. بنابراین خیلى دوست داشت که عنوان
قهرمانى را نیز به دست آورد.
تختى مى گفت: از سال 1951 الى 1956 من در طرف راست کرسى در آنجا که مدال نقره تقسیم مى کنند و با خط سیاه لاتین رقم دو بر روى آن نوشته شده است قرار داشتم در حالى که شوروى ها همیشه نیم متر بلندتر از من مى ایستادند و موقعى که از آن بالا مى خواستند مدال خود را دریافت دارند کاملاً قوز مى کردند من همیشه در فکر این بودم، آیا ممکن است روزى براى گرفتن مدال طلا آنقدر خم شوم تا آقاى رئیس بتواند نوار را بگردنم بیاویزد؟
من دائم گمان مى بردم آنهایى قادرند قهرمان جهان شوند که قبلاً قمر مصنوعى پرتاب کرده اند!! من تا این حد قهرمان جهان شدن را مشکل مى پنداشتم.
اما در ملبورن جاى من و مدال من با « کولایف» شوروى ها عوض شد و من هم مثل آنها همین که براى گرفتن طلا کاملاً از «کرسى » دولا شدم، پایین پریدم و پس از اینکه چند نفر بر صورتم بوسه زدند و پس از اندکى تحمل و خیره شدن به چشمان دیگران متوجه شدم کوچکترین تفاوتى نکرده ام، نه به وزنم چیزى اضافه شده و نه بر مغزم، نه مى خندیدم و نه اشک مى ریختم.
در ادامه مطلب، تختى هدف خود را از قهرمان شدن این طور بیان مى کند: "من فقط
براى این قهرمان شده بودم که عده اى از هموطنانم جشن بگیرند و شادى کنند وگرنه من
چه فرقى کردم؟
تنها تفاوتى که در روحیه من پدیدار گشت این بود که من دیگر خود را حقیر نمى شمردم،
آن حقارتى که چند سال قوز آن را به دوش مى کشیدم از وجودم رخت بربسته بود.
واقعا
تختی که بود؟
واقعا تختی که بود؟ آیا محبوبیت و شهرت تختی به واسطه مدال های او بود؟ پس چرا
عبدالله موحد و امامعلی حبیبی که مدال هایشان از تختی خوشرنگ تر بود، جاودانه
نشدند؟ تختی عصاره ملتی است که همواره بزرگی و جلال خود را در به پشت زدن نامردان
روزگار می بیند. تختی برای ما مدال آورد. اما همه آن هایی که وقتی تختی می خواست
به مسابقه ای اعزام شود، خانی آباد را چراغانی می کردند و جلوی پایش گوسفند به
زمین می زدند ، یا وقتی بر می گشت بوی دود و اسپند بود که محله را پر می کرد و آقا
تختی ساعت ها سر دست بچه محل ها گردانده می شد.
همان ها که تختی را دوست داشتند نیز لقب جهان پهلوان را به او دادند تا پهلوان
اسطوره ایشان برای همه دنیا باشد. پهلوانی برای یک جهان.
همان مرگ رمز آلودش هم باعث شد تا اسطوره برای دوستدارانش دوست داشتنی تر از همیشه
شود، جاودانه به اندازه یک تاریخ. به اندازه یک ملت و به اندازه یک قوم.
زندگی صحنه یکتای
هنرمندی ماست ...
واما اکنون .....
غلامرضا
تختی حالا در آمریکا زندگی میکند.
در سایت اینترنتیاش کریسمس و سال نو میلادی را با عکسهایی از کاجهای تزئینشده
جشن میگیرد.
از «هالوین» مینویسد و عکس کدو تنبل به ما نشان میدهد.
تختی در آمریکا آرامآرام بزرگ میشود و به فرهنگ آمریکا آرامآرام خو میکند.
او که باید بیش از هرکسی شبیه پدربزرگش باشد و احتمالا هم هست،
هزاران کیلومتر از ایران دور شده. حقیقت تلخی است برادر!
او که حالا 14 ساله است و به سختی تلاش میکند در غربت همچنان غلامرضا تختی بماند، سال پیش در چنین روزهایی از یاد پدربزگ نوشته بود. این یادداشت کوتاه، سرشار از غم و شوق و لبخند و اشک است:
"دیروز سالگرد پدربزرگم بود و ما نبودیم.
آن سالهایی که بودیم مامانم و بابام شیر و موز میآوردن مدرسه.
بعد از مدرسه هم، من و مامانم میرفتیم خانه مادربزرگم و صبر میکردیم تا شب که
بابام بیاد از ابنبابویه و حسینیه ارشاد...
تلویزیون روشن بود اما پدرم را نشان نمیدادند.
این بود که همه خیال میکردند بابام نرفته.
ما مجبور بودیم به تلفنها جواب بدهیم و بگوییم که بابام آنجا بود.
بعد همه فهمیدند که چرا بابام را نشان نمیدهند،
با اینکه او از همه بلندتر و پرزورتر و قشنگتر است و تازه فرزند جهانپهلوان هم
هست...
من اینجا که آمدم به مادرم گفتم هیچکس مرا نمیشناسد و من چطور بروم مدرسه؟
تو ایران همه میدانستند من کی هستم اما اینجا چه کسی میفهمد؟
مادرم گفت چه بهتر، خودت باید کاری کنی که همه تو را بشناسند.
این بود که درس خواندم خیلی.
تو زبان انگلیسی اول شدم،
بین دانشآموزان آمریکایی توی سه کلاس ریاضی اول شدم و توی چهار کلاس علوم اول
شدم و خیلی جایزه گرفتم؛
تازه بهخاطر اینکه به یک بچه چینی کمک کردم کارت مخصوص به من دادند
و تازه آنوقت بود که فهمیدم من هم کمی خوب هستم.
بعد یکی از معلمها به من گفت درباره شب یلدا کار کنم، تحقیق کنم.
کردم. دیدم چقدر قشنگ است شب یلدا.
همانوقت دلم میخواست بیایم ایران
اما مادرم همینجا شب یلدا گرفت
و خلاصه بعد از این تحقیق معلمم جلوی همه به من گفت
تو با آن قهرمان ایرانی که توی اینترنت اسمش پر است چه نسبتی داری...؟
گفتم نوه او هستم.
همه برگشتن به من نگاه کردند
و از آن روز کارم سه برابر شده.
یکی برای خودم درس میخوانم
یکی هم برای اینکه نگویند نوه جهانپهلوان چیزی سرش نمیشود."
برگرفته از :
http://www.naghola.com/fun-18052.html
http://rezabishetab3.blogfa.com/post-83.aspx
زنده باد ایران
عاشق فردوسی ام
درود فرینازعزیز
بسیار غرورانگیزاست افتخارهای این جهان پهلوان .
منتظر حضور همیشگی ات هستم
سپاس
تشکر نیره جون . سر میزنم .
خیلی وب قشنگ فریناز جون
مرسی آتوساجان .
البته به پای وب کاربردی تو نمیرسه
سلام من شمارو لینک کردم.اگه میخوایین شما هم منو لینک کنیین. راستی وبلاک خوب دارین.
ممنون.
تشکر . من هم شما را لینک کردم .
سلام من بطور مفصل زندگی تختی رو خوندم . ازدواجش با شهلا توکلی به سفارش دوستانش بوده و شهلا توکلی نه به خاطر خود تختی بلکه به دلیل شهرت و اوازه ی تختی عروسش شد. در ضمن اختلاف سنی وتحصیلی و خانوادگی شدیدی داشتن. تختی در اخر عمرش حقوقش قطع شده بود. و با مادرزنش هم مشکلاتی داشت . خواهرهای تختی هم بازن تختی دچار مشکل بودن.
ممنون از اطلاعاتتوت.
من یک ایرانیم و 19 سالمه کشتی گیر نیستم ولی گشتی پرستم ....من با تختی زندگی میکنم و تمام عکسهاش تو انداخمه رو دیوار ..........جهان پهلوان تختی تنه یکی بود یه از مردانگیش هم تنها یکی بود من سالار جگرکافی نوه عباس جگرکافی از کشتی گیران ایران و دوست جهان پهلوان تختی
درود بر شما
خدا رحمت کند جهان پهلوان حضرت اخلاق آقا تختی ایشون یکی از دوستان صمیمی مرحوم پدربزرگم پهلوان عباس جگرکافی بودند تختی با این که قهرمانی زیادی نداشت اما منش بزرگی داشت در مردانگی همتا نداشت
باز هم از ٥شهربور گذشت و یادی از تختی نشد کاش مردم تختی هارا فراموش نمیکردن روزگاری ١٧دی ماه هم نه سالروز پهلوان شاه آقا تختی بلکه عید پهلوانان بود
باتشکر پسر قدرتی ایران
سالار جگرکافی